کتاب #ماه_اسلام شرح دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان نوشته حجت الاسلام و المسلمین محمد علی فتحی از چاپ خارج شد.
جهت تهیه کتاب با شماره ۰۹۱۹۹۰۵۰۴۷۵ تماس بگیرید.
کتاب #ماه_اسلام شرح دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان نوشته حجت الاسلام و المسلمین محمد علی فتحی از چاپ خارج شد.
جهت تهیه کتاب با شماره ۰۹۱۹۹۰۵۰۴۷۵ تماس بگیرید.
✅ #شرح دعای پنجم #صحیفه_سجادیه، فراز: و اجنبنا عن الالحاد فی عظمتک
بیان: حجت الاسلام و المسلمین فتحی
لینک igt جهت دیدن و شنیدن جلسه:👇
https://www.instagram.com/tv/CJbbNBvBvsr/?igshid=1a5b9grxfqezn
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
إنّ حُقوقَ اللّه ِ جَلَّ ثَناؤُه أعْظَمُ مِن أنْ یَقومَ بِها العِبادُ، وإنّ نِعَمَ اللّه ِ أکْثَرُ مِن أنْ یُحْصیَها العِبادُ، ولکنْ أمْسُوا وأصْبِحوا تائِبینَ.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
حقوق خداوند جلّ ثناؤه بزرگتراز آن است که بندگان بتوانند آنها را به جاى آورند و نعمتهاى خدا بیشتر از آن است که بندگان شماره کنند، اما شب و روز توبه کنید.
📚 مکارم الأخلاق: ۲/۳۶۵/۲۶۶۱.
👆 پس نباید مغررور شویم و باید که خود را متهم به قصور در #عبودیت بکنیم و دل را از غصه گناه مهموم و مغموم کرده و بگوییم:
#اتوب_الی_الله ....
امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
▫️اللّهُمَّ وأسأَلُکَ... نَشاطا لِذِکرکَ مَا استَعمَرتَنی فی أرضِکَ، فَإِذا کانَ ما لابُدَّ مِنهُ المَوتُ فَاجعَل میتَتی قَتلاً فی سَبیلِکَ بِیَدِ شَرِّ خَلقِکَ، وَاجعَل مَصیری فِی الأَحیاءِ المَرزوقینَ عِندَکَ فی دارِالحَیَوانِ.
امام على علیه السلام از دعاى ایشان در روز صفّین:
▫️ بارخدایا! از تو درخواست مى کنم... تا وقتى مرا در زمینت سکونت [و عمر] مى دهى، همواره به یاد خودت کوشا[یم] بدارى. و هر گاه مرگ که از آن گریزى نیست مرا فرا مى رسد، مردنم را کشته شدن در راه خودت به دست بدترینْ آفریده ات قرار بده، و در آن سراى زندگى[ِ حقیقى]، مرا در میان زندگانى که نزد تو روزى مى خورند، جاى ده.
📚مهج الدعوات: ص ۱۳۱ عن سعد بن عبد اللّه، بحار الأنوار: ج ۹۴ ص ۲۳۹ ح ۹.
عنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ وَ هُوَ رَافِعٌ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ:
▪️ "رَبِّ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً- لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِکَ وَ لَا أَکْثَرَ-"
قَالَ: فَمَا کَانَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ تَحَدَّرَ الدُّمُوعُ مِنْ جَوَانِبِ لِحْیَتِهِ- ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ فَقَالَ:
یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ! إِنَّ یُونُسَ بْنَ مَتَّى- وَکَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَفْسِهِ أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ- فَأَحْدَثَ ذَلِکَ الذَّنْبَ- .
قُلْتُ: فَبَلَغَ بِهِ کُفْراً أَصْلَحَکَ اللَّهُ ؟
قَالَ: لَا- وَ لَکِنَّ الْمَوْتَ عَلَى تِلْکَ الْحَالِ هَلَاکٌ .
ابن ابى یعفور می گوید:
حضرت صادق علیه السّلام دستهاى خود را بدعا برداشت و شنیدم که می گوید:
▪️"خدایا مرا یک چشم بهم زدن، بخود وامگذار نه کمتر و نه بیشتر"
در این موقع اشک از رخسار امام جارى شد ، وبه من فرمود:
ابن ابى یعفور خداوند « یونس پیامبر» را کمتر از یک چشم بهم زدن به خود واگذاشت و مرتکب آن نافرمانی شد.
عرض کردم: آقا به حد کفر رسید؟!
فرمود: نه، ولى مردن در آن حال، هلاکت است.
📚بحار الأنوار ج47، ص: 47
امام خمینی در کتاب تقریرات فلسفه به مناسبتی درباره روش تبلیغی و تعلیمی امام سجاد(ع) و مقایسه آن با روش تعلیمی و تبلیغی امام صادق(ع) میفرماید:
«حضرت زینالعابدین علیه السلام با آن عملش بشر را تعلیم داده و مىدهد و چقدر این ادعیه که شاید از مختصات شیعه باشد، براى بشر مفید است؛ ... اگر چه آنها همان دعا را که مىخواندند و با خدا مناجات مىکردند، در حقیقت با خداى خودشان مناجات داشتند، ولى اگر ما خوب بنگریم، براى ما پند است.
مىتوان گفت: حضرت زینالعابدین علیه السلام کمتر از حضرت صادق علیه السلام ترویج دین ننموده است و عصر آن حضرت علیه السلام گرچه طورى بوده که ممکن نبود حضرتش کسى را دعوت به دین نماید و حتى از حضرتش یک نفر مسأله سؤال نمىکرد، اما در همان حال که در خانه خود نشسته، نیمه شبها با خدا مناجات مىکرده و این مناجات که به دست مردم مىرسید، مورد انتفاع قرار مىگرفت.
در معارف، بهترین و مؤثرترین آثار حضرات، همان ادعیه شان است؛ چون وقتى که حضرات جواب سؤال مردم را مى دادند ناچار بودند که طبق متفاهم عرفى و افق عقل مردم تکلم نمایند؛ زیرا آنچه از معارف که به حضرت صادق علیه السلام رسیده است، با چندین درجه تنزل هم، حضرت نمىتواند آن را به مردم عادى منتقل کند، ولى چون توجه ادعیه به خداست آنچه که حق مطلب است ادا فرمودهاند و آداب ذلّ عبودیت و عزّ ربوبیت را مراعات فرموده اند، و مى توان گفت:
ادعیه، همان قرآن صاعد است و قرآن، قرآن نازل است که روى قرآن و خطابش به مردم بوده و تنزل کرده، ولى روى ادعیه الى اللَّه مىباشد، و در نتیجه انبیا و ائمه علیهم السلام فعلًا هم داعى به حق هستند، چنانکه در زمان خودشان هم داعى به حق بودند.[1]»
[1] - تقریرات فلسفه، ج3، ص368
معاذ بن جبل در حالى نزد که گریان بود پیامبر آمد.حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
معاذ!چرا گریه مىکنى؟گفت:جوانى خوشسیما را دیدم که مثل زن کودک مرده گریه مىکند و اجازه حضور مىخواهد.پیامبر فرمود:او را بیاور. جوان که نزد پیامبر آمد،حضرت پرسید:چرا گریانى؟گفت:چگونه گریه نکنم در صورتىکه گناهانى دارم که اگر خداوند به خاطر برخى از آن گناهان مرا مؤاخذه کند،کیفرم آتش دوزخ است.مطمئنم که خدا مرا مؤاخذه کرده و مرا نخواهد بخشید.
پیامبر فرمود:مگر چیزى را شریک خدا قرار دادى؟گفت:به او پناه مىبرم از اینکه مشرک باشم.فرمود:خون کسى را به ناحق ریختى؟گفت:نه.پیامبر فرمود:اگر گناهان تو به اندازه هفت زمین و دریاها و ریگها و درختها و همه آفریدههاى او باشد،خداوند تو را مىبخشد.جوان گفت:گناهم از همه بزرگتر است.
فرمود:اگر به اندازه هفت آسمان و ستارگان و عرش و کرسى باشد:آمرزیده مىشوى.گفت:باز هم سنگینتر است.
پیامبر خشمآلود نگاهش کرد و فرمود:گناهان تو بزرگتر است یا پروردگار تو؟ جوان پیشانى بر خاک سایید و گفت:منزه است خدا.چیزى از او بزرگتر نیست. خدا بزرگتر از هرچیزى است.فرمود:گناه بزرگ را جز خداى بزرگ نمىآمرزد.
جوان گفت:نه به خدا،اى پیامبر.سپس جوان ساکت شد.
حضرت فرمود:واى بر تو.حتى یک گناهت را هم نگفتى.گفت:من هفت سال کارم این بود که نبش قبر مىکردم و کفنشان را درمىآوردم.روزى دختر جوانى از انصار را به خاک سپردند و اقوامش بازگشتند.شب که رسید،قبرش را بازکردم و او را بیرون آورده و کفن را از تنش درآوردم.برهنه کنار قبرش انداختم.در حال بازگشت شیطان او را در نظرم جلوهگر نمود و مىگفت:آیا شکمش و سفیدىاش را نمىبینى؟آیا پاهایش را نمىبینى؟سپس مرا به وسوسه انداخت.بعد با او نزدیکى کردم و همانگونه رهایش کردم و به راه افتادم،که ناگهان از پشت سرم صدایى آمد:
اى جوان!واى بر تو از مالک روز جزا که مرا با تو در محشر گردآورد. همانطور که مرا برهنه رها کردى،کفنم را غارت کردى و مرا تا روز قیامت با حال جنابت رها نمودى،واى بر جوانى تو از دوزخ،آنگاه جوان گفت:اى پیامبر خدا! گمان ندارم که بوى بهشت به مشام من برسد،مگرنه؟پیامبر فرمود:اى تبهکار! از من دور شو که مىترسم به آتش تو من نیز بسوزم.چهقدر تو به آتش جهنم نزدیک شدى؟پیامبر آنقدر با دست اشاره کرد تا اینکه او از نظرش محو شد.
جوان بدکار توشهاى از مدینه تهیه کرد و به کوهى از کوهاى مدینه پناه برد و لباس موئى پوشید و هردو دستش را به گردن بست و مشغول دعا و عبادت شد. مىگفت:خدایا!تو مرا مىشناسى و آگاهى که چه گناهى کردم.آقاى من،خداى من،پشیمانم.توبه کردم و نزد رسولت رفتم.مرا از نزد خود راند و بر وحشتم افزود.از تو به نام و جلال و عظمت تو مىخواهم که مرا ناامید برنگردانى و دعاى مرا بیهوده نکنى و از بهشت بىنصیبم نگردانى.چهل شب و روز همینگونه دعا مىکرد تا آنکه حیوانات به حال او گریستند.پس آنان زبان و دست به دعا گشودند.و مىگفت:آنچه از حاجت خود دانستم گفتم.اگر دعایم را پذیرفتى به پیامبرت وحى کن و اگر مرا نیامرزیدهاى و مىخواهى کیفرم دهى،به زودى در آتشم بیفکن یا در دنیا هلاکم کن و از رسوایى روز قیامت نجاتم بده.
خداوند این آیه را نازل فرمود: وَ اَلَّذِینَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اَللّٰهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ یقول خافوا الله فجعلوا التوبه وَ مَنْ یَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ إِلاَّ اَللّٰهُ آنان که چون هرزگى کردند یا به خود ستم روا داشتند،یعنى گناهى بزرگتر از زنا انجام دادند،هرگاه به یاد خدا افتادند و آمرزش خواستند و زود توبه کردند،کیست که گناهان آنان را بیامرزد، مگر خداى عز و جل؟(آل عمران/135)اى محمد!بندهام درحالىکه توبه کرده بود،نزد تو آمد،ولى تو او را طرد کردى،پس او به کجا برود و به کجا قصد کند و از چهکسى آمرزش بخواهد؟سپس خدا فرمود:آنانى که در انجام گناه پافشارى نکردند و براى همیشه از گناه خود دست برداشتند،پاداششان از جانب خدا آمرزش است و همچنین بهشتهایى که از زیر آن نهرها روان است و در آن جاودانهاند.و چه نیکوست پاداش عملکنندگان!
چون پیامبر این آیه را شنید با خوشحالى و تبسم خارج شد و به اصحاب فرمود:چه کسى مرا به جایگاه آن جوان راهنمایى مىکند؟معاذ گفت:اى رسول خدا!به من گفتهاند که در فلان مکان است.پیامبر صلّى اللّه علیه و آله همراه اصحاب به راه افتادند.او را در میان دو سنگ بزرگ با دستهایى به گردن بسته و روسیاه و مژهها که از گریه بسیار ریخته بود یافتند که مىگفت:اى آقاى من،مرا خوشچهره آفریدى.کاش مىدانستم که مىخواهى مرا در آتش خود بسوزانى یا در پناه خود جاى دهى.
خدایا!از تو نیکى و نعمت بسیار دیدم.اى کاش خبر داشتم که سرانجام من آتش جهنم است یا بهشت؟
خدایا!خطاى من از آسمانها و زمین و حتى از کرسى و عرش بزرگ تو بزرگتر است.
کاش مىدانستم که مرا مىآمرزى یا در رستاخیز رسوا مىکنى؟
پس این جملهها را مىگفت و اشک مىریخت و خاک بر سر مىریخت.درندگان،دور او را گرفته بودند و پرندگان بالاى سر او پرواز مىکردند و از شدت گریۀ او به گریه افتاده بودند.
پیامبر نزدیک رفت و دست از گردن او باز کرد و خاک از سرش گرفت و فرمود:اى بهلول!به تو مژده مىدهم که خداوند تو را از آتش دوزخ رهانید.آنگاه به یاران فرمود:
گناهان خود را چنین جبران سازید که بهلول جبران کرد.پس از آن،حضرت آیهاى که نازل شده بود،براى جوان خواند و مژدۀ بهشت را به او داد.
منبع: الأمالی (للصدوق) / ترجمه هدایتی ; ج ۱ ص ۸۱