۳۳۰ مطلب با موضوع «اخلاق» ثبت شده است

روش تغییر نگرش نیک انگاری بدیها

روش تغییر نگرش نیک انگاری بدیها

یکی از بلاهایی که شیطان بر سر انسان می آورد این است که بدی های جرم و خطاها را نیکو جلوه می دهد.

امیر المؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید:

 زَیَّنَ سَیِّئَاتِ‏ الْجَرَائِم‏[1].

و او(شیطان) بدی های جرم های آنان را تزیین کرد.

شیطان با تغییر نگاه شخص به عملکرد بد او، خودستایی و نیک بینی گناه را برایش رقم می زند و شخص گمان می کند که نگاه و طرز اندیشه اش درست است در حالی که با توجه به معیارهای الهی این شخص هیچ بهایی و قدری نزد خدای  عزوجل ندارد.

دلیل اینکه برخی به این «باتلاق معرفتی» دچار می شوند نبود یک «اندیشه حق گرایانه ثابت » است. یعنی این شخص برای تشخیص حق و باطل معیار محکم و علمی و درست ندارد.

از منظر اهل دقت و نظر و اندیشمندان اسلامی، قوی ترین معیار برای تشخیص حق و باطل  کتاب آسمانی قرآن کریم است که دست خوش هیچ گونه تحریفی نشده و سالهاست که هماورد  می طلبد ولی کسی نتوانسته در برابر اعجاز آن کاری بکند.

اگر فرد در طول زندگی حشر و انس با قرآن داشته باشد می تواند در « بزنگاه تردید» درباره خوبی و بدی یک عمل، راه حق را انتخاب کند.

برای رسیدن به این پایه از « بیمه اندیشه» چاره ای جز ارتباط علمی با قرآن کریم نیست. در این خصوص داشتن ترجمه دقیق از آیات، آشنایی با روش تفسیر، استفاده از نظرات مفسرین خصوصا آراء  تفسیری مفسران واقعی قرآن یعنی اهل البیت علیهم السلام ضرروی می نماید.



[1] - نهج البلاغه،خطبه83


خدمت به همسر و جایگاه آن اندیشه دینی

به این روایت توجه فرمائید:

عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ:

 

دَخَلَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ فَاطِمَةُ جَالِسَةٌ عِنْدَ الْقِدْرِ وَ أَنَا أُنَقِّی الْعَدَسَ‏ قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اسْمَعْ مِنِّی وَ مَا أَقُولُ إِلَّا مَنْ أَمَرَ رَبِّی مَا مِنْ رَجُلٍ یُعِینُ امْرَأَتَهُ فِی بَیْتِهَا إِلَّا کَانَ لَهُ بِکُلِّ شَعْرَةٍ عَلَى بَدَنِهِ عِبَادَةُ سَنَةٍ- صِیَامٍ نَهَارُهَا وَ قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ الصَّابِرِینَ وَ دَاوُدَ النَّبِیَّ وَ یَعْقُوبَ وَ عِیسَى ع یَا عَلِیُّ مَنْ کَانَ فِی خِدْمَةِ الْعِیَالِ فِی الْبَیْتِ وَ لَمْ یَأْنَفْ کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَى اسْمَهُ فِی دِیوَانِ الشُّهَدَاءِ وَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ ثَوَابَ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ کَتَبَ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ ثَوَابَ حِجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ- وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بِکُلِّ عِرْقٍ فِی جَسَدِهِ مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ یَا عَلِیُّ سَاعَةٌ فِی خِدْمَةِ الْعِیَالِ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ أَلْفِ حَجٍّ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ خَیْرٌ مِنْ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ وَ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ أَلْفِ عِیَادَةِ مَرِیضٍ وَ أَلْفِ جُمُعَةٍ وَ أَلْفِ جَنَازَةٍ وَ أَلْفِ جَائِعٍ یُشْبِعُهُمْ وَ أَلْفِ عَارٍ یَکْسُوهُمْ وَ أَلْفِ فَرَسٍ یُوَجِّهُهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ دِینَارٍ یَتَصَدَّقُ عَلَى الْمَسَاکِینِ وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَقْرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ مِنْ أَلْفِ أَسِیرٍ أَسَرَ فَأَعْتَقَهَا وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ بَدَنَةٍ یُعْطِی‏لِلْمَسَاکِینِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یَرَى مَکَانَهُ مِنَ الْجَنَّةِ یَا عَلِیُّ مَنْ لَمْ یَأْنَفْ مِنْ خِدْمَةِ الْعِیَالِ دَخَلَ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ یَا عَلِیُّ خِدْمَةُ الْعِیَالِ کَفَّارَةٌ لِلْکَبَائِرِ- وَ یُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُورُ حُورِ الْعِینِ وَ یَزِیدُ فِی الْحَسَنَاتِ وَ الدَّرَجَاتِ- یَا عَلِیُّ لَا یَخْدُمُ الْعِیَالَ إِلَّا صِدِّیقٌ أَوْ شَهِیدٌ أَوْ رَجُلٌ یُرِیدُ اللَّهُ بِهِ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة.

 

شعیرى ‏تاج الدین، جامع الأخبار، انتشارات رضى‏،ص103

 

 

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: روزی در حالى که فاطمه(ص) نزدیک من نشسته بود و من عدس در دیک می ریختم ، پیامبر (ص) وارد شدند و فرمودند : یا ابو الحسن! عرض کردم لبیک یا رسول َّ ، فرمود : آنچه می گویم بشنو زیرا من هیچ حرفی نمی زنم مگر اینکه به امر پروردگار است :

 

مردى که به زن خود در خانه کمک کند ،خدا ثواب یک سال عبادتی را که روزها روزه باشد و شبها به قیام و نماز ایستاده باشد به او می دهد،

 

ثواب صابران و ثواب یعقوب و داود و عیسی علیهم السلام را به او عطا خواهد کرد،

 

یا على هر که در خانه در خدمت خانواده خود باشد و آن را ننگ نداند خدواند نام او جزو شهدا می نویسد و ثواب هزار شهید را در هر روز شب برای او محاسبه می کند،

 

برای هر قدمی که برمی دارد ثواب یک حج و عمره می نویسد وبه هررگی که در بدن اوست در بهشت شهری به او عنایت می کند .

 

یا على یک ساعت خدمت کردن در خانه از عبادت هزار ساله و هزار حج و هزار عمره بهتر است.

 

خدمت کردن به عیال از آزاد کردن هزار بنده و هزار جهاد و عیادت هزار بیمار و شرکت در هزار نماز جمعه وشرکت در هزار تشییع جنازه و سیر کردن هزار گرسنه و پوشاندن هزار برهنه گرفتن هزار اسیر در راه خدا بهتر است.

 

ثواب خدمت کردن به خانواده از هزار دینار صدقه دادن به درویشان بهتر است .

 

خدمت به عیال از خواندن توریة و انجیل و زبور و قرآن برای او بهتر است و از هزار اسیر که بخرد و آنها را در راه خدا آزاد کند برتر می باشد . برای او از صدقه دادن هزار شتر به نیازمندان بهتر است .

 

یا على هر کسی خدمت کردن به خانواده خود را ننگ نداند خداوند او را بدون حساب به بهشت داخل می کند . یا على خدمت کردن به عیال کفاره گناهان کبیره است و غضب پروردگار را فرو می نشاند و مهریه او حور العین است.

یا على خدمت نمی کند عیال خود را مگر کسی که صدیق یا شهید باشد یا مردی که می خواهد خدا خیر دنیا و آخرت را به عنایت کند.

 

نکته:

 

1-  این حدیث معننه و مرفوعه است یعنی راویان حدیث دقیق مشخص نیست چه کسی یا کسانی باشند. علمای شیعه در خصوص ادله سنن و آداب و چنین احادیثی تسامح نشان می دهند البته در صورتی که محتوای حدیث، مخالف با ضروریات دین نباشد.

2- طبق روایات« من بلغ» عمل به روایاتی که منتسب به اهل البیت علیهم السلام است پاداش دارد ولو بعدا صدور آن از اهل البیت علیهم السلام اثبات نشود.

3-  خدمت به عیال باعث استحکام روابط زناشوئی و عدم رغبت زن به غیر عیال خود می شود. متاسفانه یکی از دلایل ارتباط نامشروع زنان شوهر دار عدم همکاری زوج در خانه با همسرش می باشد.دروایت ترغیبی مشابه آنچه خواندید برای جلوگیری از بروز چنین آسیبها می باشد.

  

حمایت از گناه کاران معیار تشخیص هویت

یکی از خطاهای بسیار خطرناک که ممکن است فرد به آن مبتلا شود کمک به کسانی است که گناه و معصیت را انجام می دهند.

گناه یعنی سرپیچی از فرمان خدای عز و جل .

 این سرپیچی فقط حدود زندگی فرد را تحت تاثیر قرار نمی دهد بلکه دامنه تخریب برخی گناهان، به دنیا که هیچ  به عالم ملکوت می رسد چنانچه بوی متعفن دهان دروغگو به آسمانها رفته و فرشتگان را آزار می دهد و هفتاد هزار فرشته او را نفرین می کنند.

 

در روایتی از رسول گرامی اسلام می خوانیم:

 

الْمُؤْمِنُ إِذَا کَذَبَ مِنْ غَیْرِ عُذْرٍ لَعَنَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ خَرَجَ مِنْ قَلْبِهِ نَتْنٌ‏ حَتَّى یَبْلُغَ الْعَرْشَ وَ یَلْعَنُهُ حَمَلَةُ الْعَرْشِ وَ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِ لِتِلْکَ الْکَذِبَةِ سَبْعِینَ زَنْیَةً أَهْوَنُهَا کَمَنْ یَزْنِی مَعَ أُمِّه‏[1

ترجمه:

مؤمن هر گاه بدون عذر دروغ بگوید هفتاد هزار فرشته او را لعنت مى‏کنند و از درونش بوئى خارج مى‏گردد که تا عرش مى‏رسد و حاملان عرش او را لعنت مى‏نمایند، خداوند براى آن گناه هفتاد زنا براى او مى‏نویسد که پست‏ترین آنها زنا با مادرش مى‏ باشد.

 

حمایت از افرادی که گناهان فاحش و آشکاری را انجام می دهند در واقع تایید آن گناه محسوب می شود. نتیجه این حمایت این است که « ضد ارزش» به صورت آرام تبدیل به « ارزش» می گردد.

در این بین نقش حمایتی عالمان و دانشمندان از گناه کاران مخرّب تر است چون توده مردم معمولا متأثر از اینان هستند و  زود سخن آنها را باور می کنند.

 قرآن کریم در آیه شریفه3 از سوره مائده می فرماید:

وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى اَلْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوانِ وَ اِتَّقُوا اَللّهَ إِنَّ اَللّهَ شَدِیدُ اَلْعِقابِ [2].

ترجمه:

و در هر کار خیر و تقوا یکدیگر را یاری دهید و بر گناه و تجاوز همکاری نکنید ، و از خدا پروا نمایید ، که همانا خداوند سخت کیفر است.

 

این آیه صراحتا هر گونه اقدامی را که باعث حمایت از جریان گناه شود نکوهش می کند.

با توجه به آنچه عرض شد ما می توانیم یکی از معیارهای تشخیص شخصیت افراد را میزان حمایت او از گناه و گناهکارن قرار دهیم.

با توجه به اینکه الان در انتخابات ریاست جمهوری قرار داریم با معیار قرار دادن آنچه گفته شد، می توانید اصلح را تعیین نمایید.

 محمد علی فتحی


[1] - بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏69، ص: 264

[2] - مائده : ٣ 

استراتژی پیروزی با ظلم و گناه

شخصی که به خاطر خطاهایش منزلت خود را از دست می دهد برای اینکه به جایگاه گذشته خود بازگردد دو راه بیشتر ندارد:
1-  توبه از گذشته و طلب پوزش از مردم و جبران اشتباهات گذشته
2- استفاده از خطاها و اشتباهات جدید برای تثبیت جایگاه خود.
گزینه اول را فردی انتخاب می کنند که متواضع و فروتن و حق گرا بوده و احساس مسئولیت وجود او را گرفته است.
اما گزینه دوم را اشخاصی انتخاب می کنند که روحیه تکبر و خود برتربینی دارند و نقد دیگران را توهین قلمداد می کنند. 
چنین افرادی از درون انسانهایی دو رو و منافق محسوب می شوند و برای تثبیت جایگاه خود عوام فریبی می کنند. بر اصول ارزشی پایبند نبوده و نسبت به رعایت آن اصول تساهل و تسامح به خرج می دهند. این افراد تعهدی به پایبندی بر حق ندارد و لذا به راحتی دروغ می گویند. از خصلتهای اینان فراموشی است که هر از گاهی گریبان آنها را می گیرد و کار دستشان می دهد.
پیروزی به هر قیمتی شعار این جماعت است غافل از اینکه چنین شعاری به سقوط شخصیتی و منزلت فرد در دنیا و آخرت می انجامد.
این افراد هم خود گمراه هستند و هم دیگران را گمراه می کنند و با این کار لعنت الهی را بر خود می خرند و چه بد معامله ای می کنند!
در فرموده ای ازامیرالمؤمنین علیه السلام آمده است:
مَا ظَفِرَ مَنْ ظَفِرَ بِالْإِثْمِ وَ الْغَالِبُ بِالشَّرِّ مَغْلُوب[1]
یعنی :
آنکه با گناه پیروز شده و با شر برتری یافت، پیروز نشده و او مغلوب است.
این فرموده سنت الهی را در خصوص نا پایداری ظلم و ظالم را تداعی می کند.
خدای عزوجل دفاع از جامعه ایمانی را که مؤمنان آن را تشکیل داده اند وعده خود قرار داده است چنانچه در آیه إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ‏ عَنِ‏ الَّذِینَ‏ آمَنُوا[2] اشاره می کند. طبق این آیه و آیات مشابه، هر کسی با ظلم و گناه بخواهد بر مردم چیره شود، قطعا شکست خواهد خورد.
در قرآن می فرماید:
فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین‏[3].
ترجمه: و (به این ترتیب،) دنباله (زندگی) جمعیّتی که ستم کرده بودند، قطع شد. و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است.
شاعر چه خوب گفته است:
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را
چندان امان نداد که شب را سحر کند
 
 
 

[1] - نهج البلاغه،حکمت327
[2] - الحج:38
[3] - انعام:45

چرا بچه ای که دوست دارم رو خدا دارم را بهم نمیده؟

سلام یک سوال

فردی دوست دارد فرزندش دختر شود یا بلعکس اما همسر او چندین فرزند آورده و هیچکدام باب میل و رضایتشان از حیث جنسیت نبوده مضافا اینکه در اهل فامیل شماتت کننده هم باشد مثلا از جهت نداشتن اولاد ذکور بگویند اجاقت کور است مقطوع النسل و قص علی...

در قرآن کریم بیان شده ک خدا به هرکس بخواهد پسر یا دختر عنایت میکند.

با فرض سوال و تعذر از اطاله وقت دوستان، اگر این حکمت است آیا خداوند قادر نمیتواند(اعوذ بلله) حکمت خود را با مصلحت و خواسته مدعی هماهنگ کند؟

 

جواب :

در خلق کردن هیچ کس جز خدای عزوجل دخالت ندارد. در سیر تولد جنین، پدر و مادر به عنوان علت معّده و فراهم کننده برای تولد جنین محسوب می شوند نه علت تامه.

اگر قرار باشد خدای عزوجل طبق میل بندگانش رفتار کند که خدا نخواهد بود.

تعیین جنسیت جنین هم بر اساس حکمت و مصلحت است البته نه مصلحت  حکمتی که بنده اش بخواهد.

در تولد فرزند دختر یک سری آثار ارزشمندی است که در تولد پسر نیست و بالعکس که گاه آثار خوب آن بر بندگان مخفی می شود ویا اینکه والدین توجهی به این آثار نیک ندارند.

بزرگوار!

چه بسا چیزی را شما خوب می دانید ولی اگر به وجود آید به ضرر شما تمام می شود و چه بسا چیزی را برای خود بد بدانید ولی در واقع برای شما مفید است ولو از فایده آن اطلاع نداشته باشید.

 بزرگوار!

با همه آنچه گفتیم با تغییر تغذیه و  وتنظیم زمان رابطه جنسی با همسرونیز درخواست از خدای عزوجل امکان اینکه جنسیت جنین تغییر کند وجود دارد. پیشنهاد می کنم کتاب ریحانه بهشتی در این زمینه رامطالعه نمایید.

بزرگور!

مردم همیشه درباره من و شما اظهار نظر می کنند وی همیشه نظرات آنها درست نیست شما باید در زندگی بر اساس اصول و ارزش های الهی زندگی کنید نه بر اساس هوا و هوس های و خواهش های دیگران.

بزرگوار!

اسلام هرگز  مذکر و یا مؤنت بودن را ارزش برای فرزند داری تعیین نکرده بلکه سالم و صالح بودن فرزند ملاک است.

اگر خدا به شما فرزند پسری داد ولی صالح و مؤمن نبود ومایه سر افکندی شما باشد آیا خوشحال می شوید؟

شما می تواید تضمین کنید که فرزند پسری که اگر برای شما به دنیا بیاید حتما مؤمن و با تقوا باشد؟

بزرگوار!

بر خواست خدا راضی باش و بر تربیت فرزندان دخترت همت نما.  

غفلت و شیطان

آنچه می خوانید گزیده ای از تفیر ور آقای قرائتی حفظه الله است:

آیه:

 

وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ‏ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ «36»

و هر که از یاد خداى رحمن روى گردان شود شیطانى بر او مى‏گماریم که همراه و دمساز وى گردد.

 

نکته ‏ها:

آیات قبل، سخن از کفّار و غرق شدن در مادیات بود، این آیه یکى از آثار غوطه‏ور شدن در زر و زیور را بیان مى‏کند.

«یَعْشُ» از «عشو» به معناى آفتى در چشم است که سبب ضعف دید مى‏گردد. این کلمه هرگاه با حرف «عن» همراه باشد به معناى اعراض کردن است.

سیاست شیطان گام به گام است: «خُطُواتِ»[1]*

مرحله اول القاى وسوسه است. «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ»[2]

در مرحله دوم تماس مى‏گیرد. «مَسَّهُمْ طائِفٌ»[3]

مرحله سوم در قلب فرو مى‏رود. «فِی صُدُورِ النَّاسِ»[4]

مرحله چهارم در روح مى‏ماند. «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»[5]

مرحله پنجم انسان را عضو حزب خود قرار مى‏دهد. «حِزْبُ الشَّیْطانِ»[6]*

مرحله ششم سرپرست انسان مى‏شود. «وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا»[7]

مرحله هفتم انسان خود یک شیطان مى‏شود. شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ ...[8]

امام على علیه السلام در نهج البلاغه مى‏فرماید: شیطان در روح انسان تخم گذارى مى‏کند. «فباض و فرخ فى صدورهم»[9][10]


[1] ( 1). بقره، 168.

[2] ( 2). طه، 120.

[3] ( 3). اعراف، 201.

[4] ( 4). ناس، 5.

[5] ( 5). زخرف، 36.

[6] ( 6). مجادله، 19.

[7] ( 7). نساء، 119.

[8] ( 8). انعام، 112.

[9] ( 9). نهج‏البلاغه، خطبه 7.

[10] قرائتى، محسن، تفسیر نور، 10جلد، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن - تهران، چاپ: اول، 1388.

فرشته شو

بانو!

 تو هم می توانی فرشته شوی؟!

 نمازت ، حجابت، عفتت تو را به اوج می کشد.

زیبایی آری یا نه؟

زیبایی آری یانه؟

در انتخاب همسربه اصالت داشتن خوانواده طرف مقابل خود دقت کنید شما می خواهید فردا صاحب فرزند شوید اگر فرزند خوب می خواهید باید نطفه او در زمینی بروید که سالم از هر گونه بدیها باشد.تأثیر ژن را همه دانشمندان بر روی روان آدمی قبول دارند.

به این روایت دقت کنید:

رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) : أنکحوا الأکفاء وانکحوا فیهم واختاروا لنطفکم . (وسائل الشیعة (آل البیت) - الحر العاملی - ج 20 - ص 48(

ترجمه:

باهم کفو خود را ازدواج کنید وازدواج را در میان آنان بپا دارید وبرای نطف های خود انتخاب کنید.

طبق این روایت بهترین گزینه برای همسر هم - کفو بودن- یعنی همسانی در ایمان تقوی وخوانواده می باشد. جمله آخر پیامبر این نکته را می رساند که شما در امر ازدواج باید بگردید وبرای نطفه خود زمین خوب برای رشد فرزند انتخاب کنید

همانطور که گفتیم اصالت خانوادگی(در ایمان،نجابت ،شجاعت و سایر صفات نیکو)پیش شرط ازدواج سالم است.

روایت دوم:

قام النبی ( صلى الله علیه وآله ) خطیبا فقال : أیها الناس إیاکم وخضراء الدمن قیل : یا رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) وما خضراء الدمن ؟ قال : المرأة الحسناء فی منبت السوء .

پیامبر صلى الله علیه وآله در یمک جلسه عمومی به مردم فرمودند:

ای مردم! مبادا با(خضراء الدمن )ازدواج کنید.پرسیدند: خضراء الدمن کیست؟

فرمود : زنی که در محل رشد بدی تولد یافته است .

فرموده پیامبر کنایه از این است که اگر دختری هر چه قدر زیبا از لحاظ چشم(چشم سبز)باشد ویا سایر زیباییهای ظاهری را داشته باشداما در دامن ورحم یک مادر بد (اخلاق یا سرشت)رشد یافته باشد ازدواج نکنید. این روایت بردختران ومردانی که در خوانواده های بدی رشد یافته اند نیز صدق می کند.

 

ازدواج برای زیبایی آری یا نه؟

همسر شما(مرد یا زن)باید زیبا باشد.زیبایی در دوام واستحکام خوانواده نقش کلیدی دارد. انسان عاشق زیبایی است اگر کسی همسری زیبا برای خود انتخاب نکند ممکن است بعد از مدتی از او سیر شود وبه دنبال زن زیبای دیگر بیافتد که عواقب بدی برای یک خوانواده به دنبال دارد.به علاوه زیبایی انسان را آرامش می دهد.چه خوب است که در کنار زیبایی ظاهری زیبایی باطن را که حاصل عبادت وبندگی است، یک همسر داشته باشد.

به این روایت توجه کنید:

عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) قال : إذا تزوج الرجل المرأة  لجمالها أو لمالها وکل إلى ذلک ، وإذا تزوجها لدینها رزقه الله المال والجمال .)وسائل الشیعة (آل البیت) - الحر العاملی - ج 20 - ص 49 – 50(

ترجمه:

امام صادق علیه السلام: وقتی مردی با زنی تنها به خاطر زیباییش و یا مال او ازدواج کند  خداوند مرد را به خود آن مال و زیبایی واگذار می کند(خدای تعالی پشتیبانی از او را بر می دارد و او را به بنده ضعیفش واگذار می کند) واگر به خاطر دین زن با او ازدواج کند خداوند هم مال وهم زیبایی را به او می دهد.

نکته:

زن مومن به خاطر فکر برتر در اداره زندگی وحسن معیشت ونیز قناعت، موجبات افزونی مال را فراهم می کند زن مومن به اندازه نیاز خرج می کند واز ریخت وپاش می پر هیزد وهمه اینها عامل مهم دراقتصاد خوانواده است.زن مومن به خاطر اخلاق نیکش همسر را به خود جذب می کند همان جذابیتی که مردان از زیباییهای زنان انتظار داشتند.به علاوه معنویات چهره انسان را دگر گون می کنند مثلا نماز شب خواندن انسان را نورانی کرده وبه زیبایی او می افزاید.

متظر پستهای بعدی درباره ازدواج باشید.

راستی همه این خصوصیات که برای همسر خوب گفته شد به فرموده پیامبر-صلی الله علیه وآله- مبنی بر(حکم من بر یکی از شما برای دیگری نیز

هست) برای مردان وزنان یکی است.

تبانی برای گران کردن اجناس

تبانی برای گران کردن اجناس

یکی از بدترین کارها بین برخی بازاریان این است که با هم سر یکی گردن قیمت اجناس با هم تبانی می کنند.

وقتی مشتری برای خرید به بازار می آید متوجه می شود که جنسی که لازم دارد در همه فروشگاه ها یک قیمت دارد.

مشتری بیچاره به خاطر رفع نیازش مجبور می شود که جنس را بخرد.

در این بین آنکه سود کلانی برده و جنس را به قیمت گران فروخته ، فروشنده است. مستی این سود او را می گیرد و اجناس دیگر را در بازار به همین تریتیب می فروشند. این فروشنده تخیل می کند که خدا به او برکت داده و او تاجر خوبی است!!! غافل از اینکه چنین کسبی حرام است چرا که در آن کسب،  راضی شده به ضرر یک مسلمانی جنس گران بفروشد.

برای تبیین بحث به قضیه تاریخی دقت کنید:

امام صادق علیه‏السلام به یکى از خدمتگزارانش به نام «مصادف» هزار دینار پرداخت و به او فرمود، آماده سفر تجارتى به مصر شو؛ زیرا عائله من زیاد شده و نیاز به درآمد بیشتر دارم. مصادف، با پول امام کالایى تهیّه کرد و همراه گروهى از تجّار رهسپار مصر شد. این گروه وقتى به نزدیکى مصر رسیدند، با کاروانى برخورد کردند که به تازگى از مسیر خارج شده بود. از آنان درباره وضعیّت بازار مصر و موقعیّت کالاى خود در آن پرسیدند و معلوم شد، کالاى تجارتى ایشان که از نیازهاى عمومى مردم بود، در بازارهاى مصر نایاب است و مشترى فراوان دارد.

مصادف و همراهانش با درک موقعیّت خاصّى که در آن قرار گرفته بودند هم‏سوگند شدند که هیچ کس کالایش را کمتر از دو برابر قیمت خرید نفروشد. آنها پس از فروش کالاى تجارتى و جمع‏آورى سود و سرمایه به مدینه بازگشتند.

مصادف خدمت امام صادق علیه‏السلام رسید، در حالى که دو کیسه پول همراه داشت و محتواى هر کیسه هزار دینار بود. او هر دو کیسه را خدمت حضرت نهاد و عرض کرد: «فدایت شوم، یکى اصل سرمایه و دیگرى سود آن است.»

حضرت فرمود: «این سود بسیارى است. چگونه آن را به دست آورده‏اى؟!» مصادف تمامى ماجرا را براى امام (ع) شرح داد و این که چگونه با هم، هم‏سوگند شدند و به آسانى سود سرشارى به دست آوردند!

حضرت با ناراحتى فرمود:

 «سُبْحانَ اللَّه! به زیان مردمى مسلمان با هم، هم‏سوگند مى‏شوید که متاع خویش را جز به دوبرابر قیمت خرید نفروشید؟»

آنگاه یکى از دو کیسه را برداشت و فرمود: «این سرمایه من، و ما را به چنین سودى نیاز نیست! سپس فرمود:

 «یا مُصادِفُ! مُجادَلَةُ السُّیُوفِ اهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْحَلالِ[1]».

اى مصادف! جنگیدن با شمشیرها از به دست آوردن [روزىِ‏] حلال آسانتر است.

آقایان کسبه گرامی!

به خاطر سود ناچیز دنیا، زندگی را با لقمه حرام آلوده نکنید.

به قلم:  محمد علی فتحی مدرس حوزه و دانشگاه



[1] - وسائل الشیعه، ج 12، ص 311.

خوش گمانی در روزگار فساد

خوش گمانی در روزگار فتنه و فساد وفریب،باعث ضرر است

امیرمؤمنان على علیه‏السلام فرمود:    

 «... اذَا اسْتَوْلَى الْفِسادُ عَلَى الزَّمانِ وَاهْلِهِ فَاحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَرَ[1]»

ترجمه:

... هرگاه فساد و تبهکارى بر روزگار و اهلش چیره شد، اگر مردى به مرد دیگرى خوش بین باشد، فریب خورده و نادانى کرده است.

آقای حمیدروحانی می گوید:

سازمان منافقین در سالهاى قبل از پیروزى انقلاب، کوشش فراوانى کردند تا نظر امام خمینى قدس سرّه را به خود جلب کنند ازجمله فردى به نام حسین روحانى را به نجف فرستادند او طى یک ماه به طور مداوم و روزى یک تا یک و نیم ساعت خدمت امام مى‏رسید و با بیان آیات قرآن ونهج البلاغه به تبیین مواضع سازمان مى‏پرداخت و برخى از کتابهاى سازمان را نیز در اختیار امام گذاشت به این امید که امام آنها را تأیید کند ولى آن عالم ربّانى پس از شنیدن سخنان نماینده منافقین ومطالعه کتابها پاسخ مى‏دهد که من هنوز به نظر نهایى درباره شما نرسیده‏ام و باید با افراد مطلع دیگرى گفتگو کنم.

منافقین که از این راه طرفى نبستند، نزد علما و روحانیون مبارزى که با امام رابطه داشتند رفتند و از آنها خواستند که با تلگراف و نامه از امام بخواهندکه سازمانشان را تأیید کند و آنها نیز چنین کارى را انجام دادند و سیل سفارشها و درخواستها امام را تحت فشار قرار داد، ولى‏دست پرورده قرآن ونهج البلاغه دربرابراین فشارها وجوسازیهامقاومت کرد و با بصیرت و آگاهى خاص خود به این سازمان خود فروخته- که بعدها ماهیت پلیدش براى همه روشن شد- اعتماد نکرد[2].

نمونه تاریخی:

روایت شده است که اسماعیل، فرزند امام ششم مى‏خواست، مقدارى پول در اختیار شخصى (شرابخوار) بگذارد تا برایش تجارت کند. در این باره با پدرش، مشورت کرد. امام علیه‏السلام فرمود: فرزندم! آیا نشنیده‏اى که این مرد شراب مى‏نوشد؟ عرض کرد: مردم این گونه مى‏گویند. حضرت فرمود: این کار را نکن. (پول خدو را به او مسپار) اسماعیل، اندرز پدر را نپذیرفت وسرمایه خود را به او سپرد و مرد نیز براى تجارت به‏ یمن رفت. پس از باز گشت، نه تنها سودى به اسماعیل نپرداخت، بلکه سرمایه‏اش را نیز پس نداد (ودر اثر حسن ظن اسماعیل به فرد بدکار، زیان دید)[3].

دلیل اینکه نباید در روزگار فساد حسن ظن به افراد داشت این است که :

متاسفانه غالب مردم بر اساس رفتار اجتماعی و آنچه که درجامعه به صورت ارزش در آمده ولو در نزد خدای تعالی بی ارزش باشد زندگی می کنند.

خصوصیات اجتماعی بر روحیه افراد تأثیر منفی می گذارد در چنین فضایی حسن اعتماد دشوار است.



[1] - نهج البلاغه، فیض، حکمت 110، ص 1140.

[2] - نهضت امام خمینى، حمید روحانى، ج 3، ص 402- 412.

[3] - وسایل الشیعه، ج 13، ص 230، بیروت.