یکی از مسائلی که اخیرا در شبکه های اجتماعی و ماهواره ای توسط معاندین اسلام مطرح می شود جنگ های امیر المؤمنین علیه السلام است. آنان با بیان وارونه جنگ های زمان امیر المؤمنین علیه السلام و بدون تحلیل واقع بینانه و منطقی، کشته شدن جملی ها و ازدی ها و ... را به عنوان فاجعه انسانی معرفی می کنند و مقصر این کشتار ها را امیر المؤمنین علیه السلام معرفی می نمایند.
وقتی چهره حضرت را که بزرگترین نماد اسلام ناب است به عنوان قاتل معرفی کردند شروع به تهمت زدن به اسلام می زنند و می گویند: اسلام دین خشونت است.
اما اگر وقایع اتفاقیه زمان حضرت را بررسی کنیم می بینیم که آنان که کشته شده اند یک عده انسان های بی منطق، و تروریست بودند که علیه حاکم اسلامی شورش کردند و به زن و بچه مردم رحم نکردند و به قتل و غارت اموال پرداختند.
امیر المؤمنین علیه السلام به عنوان حاکم اسلامی می بایست از حاکمیت اسلام دفاع می کرد و در برابر تروریست ها می ایستاد و از جان و مال مردم محافظت می کرد.
اقدام امیر المؤمنین علیه السلام در رویارویی با جملی ها و ازدی ها دفاعی بود. حضرت بارها آنان را نصیحت کرد و تا سه روز نصیحت ایشان بر آنان ادامه یافت ولی حق را نپذیرفتند بعد از آنی که شروع به جنگ کردند حضرت به مقابله پرداخت و در این رویارویی بسیاری از یاران خود حضرت شهید شدند و از طرف دشمنان اسلام ناب هم تعدادی کشته شدند.
نمونه ای از نصیحت حضرت علی علیه السلام در جنگ جمل که در به زبیر بن عوام کرده بود را به عنوان نمونه از کتاب تاریخ الفی می آوریم:
چون زبیر پیش امیر المؤمنین آمد، امیر فرمود: یا ابا عبد اللّه این چیست که مىکنى؟ چه ترا بر این مىدارد؟ جواب داد که: چون امیر المؤمنین عثمان مرا باعث این امر شده. امیر فرمود:
سبحان اللّه! چون تو و یاران تو او را بکشتید قصاص از کدام کس طلب مى کنى؟ مگر از خود و یاران خود قصاص خواهى. بعد از آن فرمود: یا ابا عبد اللّه سوگند مى دهم ترا به خدایى که جز او خدایى نیست، که یاد دارى آنروز را که حضرت مقدّس نبوى، صلّى اللّه علیه و آله، با تو فرمود: اى زبیر على را دوست مى دارى؟ در جواب گفتى: یا رسول اللّه چگونه دوست ندارم او را و حال آنکه او پسر خال من است؟ آن سرور فرمود: روزى بیاید که تو این دوستى را بر طرف کرده با وى به جنگ بیرون آیى و یقین بدان که آن روز تو ظالم باشى. زبیر گفت: آرى چنین بود که ذکر فرمودى و مرا فراموش شده بود، به یاد من آوردى.
بار دیگر امیر المؤمنین، زبیر را به طریق مذکور سوگند داد که: به خاطر دارى که رسول خدا در محلّه اى از محلّات بنى هاشم[1] با تو فرمود که به نور نبوّت و رسالت مى دانم و مى بینم که تو شیوه ستم را پیشه خود ساخته به سبب حکومت و امارت و خاطرخواه بعضى ارباب تسلّط و خطارت خود را در مقام معادات و منازعه و خصومت با على درآرى. زبیر ساعتى سر در پیش انداخت و بعد از آن گفت: یا على حدیثى از عهد قدیم به یاد من دادى.
باز امیر المؤمنین، زبیر را سوگند داد و گفت: اى زبیر! یاد تو مى آید که روزى مصطفى، صلى اللّه علیه و آله، از سراى عمرو بن عوف مى آمد و تو در خدمت آن حضرت بودى و او دست تو گرفته من پیش شما بازآمدم. مصطفى، صلّى اللّه علیه و آله، بر من سلام کرد و در روى من خندید و من در روى آن حضرت خندیدم. تو گفتى: اى پسر ابو طالب چرا نخست سلام ندادى؟ هرگز از تکبّر و تحیّر دست نخواهى داشت؟ مصطفى، صلّى اللّه علیه و آله، گفت: آهسته باش اى زبیر که على متکبّر نیست و روزى خواهد بود که تو بر وى بیرون آیى. و تو آن روز بر وى ظالم باشى. زبیر گفت: همچنین بود، و لیکن فراموش کرده ام. اگر این سخن مرا یاد بودى هرگز بر تو بیرون نیامدمى. اکنون که یاد آوردم به خدا بازگردم و هیچ حرکت نکنم که از این، غبارى بر حاشیه خاطر شریف بنشیند[2].
رفقا با انصاف!
این رفتار دفاعی آیا خشونت است؟ آیا هرجا انسان از خودش دفاع می کنداین خشونت محسوب می شود؟
هیچ عقل سلیمی حکم نمی کند که دفاع از خود در برابر دشمن در میدان نبرد، خشونت است.