محمد علی فتحی

پایگاه خبری رسانه حاج فتحی، پاسخ به مسائل شرعی، مشاوره، استخاره

محمد علی فتحی

پایگاه خبری رسانه حاج فتحی، پاسخ به مسائل شرعی، مشاوره، استخاره

محمد علی فتحی
طبقه بندی موضوعی
پاسخ های استاد

آمار شاگردان حضرت صادق(ع) را تا چهار هزار شماره کرده اند.که در میان آنان از گروهها و فرقه های مختلف با مشرب ها و رشته های گوناگون حضور داشته اند از جمله جمعی از برجستگان اهل سنّت را می بینیم که عدّه ای از آنان علاوه بر سمت فقهی و یا کلامی که در میان اهل سنّت دارند جزء رهبران و پیشوایان مذاهب اربعه عامّه به حساب می آیند، آنچه پیش رو دارید نگاهی است اجمالی به شاگردان اهل سنّت حضرت صادق(ع)هر چند در آغاز این نکته را باید متذکر شد که این شاگردان حق شاگردی را ادا نکردند، بلکه جمعی از آنان در مقابل آن حضرت موضع خصمانه گرفتند و سعی کردند در فتوا دادن و روش فقهی و همین طور روش کلامی شیوه خلاف آن حضرت را اتخاذ کنند[1].

1ـ ابوحنیفه

نعمان بن ثابت زوطی معروف به ابوحنیفه که از موالیان بود و در اصل اهل کابل در کوفه به دنیا آمد و در همانجا رشد کرد آنگاه به بغداد منتقل شد و در سال 150 هـ.ق از دنیا رفت او که پیشوای معروف گروه حنفی هاست یکی از شاگردان معروف امام صادق(ع) بود، این مسئله را شبلنجی در نورالابصار، ابن حجر در صواعق، شیخ سلیمان در ینابیع المودة، ابن صبّاغ در فصول، و آلوسی در مختصر التحفة الاثنی عشریه، ص 8 و دیگران تصریح کرده اند.

و این خود ابوحنیفه است که با صوت اعلی اعلام کرد: «لو لا السّنتان لهلک النّعمان؛ یعنی اگر آن دو سالی (که شاگرد حضرت صادق(ع) بودم) نبود نعمان (ابوحنیفه) هلاک می شد.»

او بخاطر همین شاگردی بود که اعتراف کرد: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمّد، دانشمندتر از جعفر بن محمد ندیده ام.»

با این حال تلاش داشت با او مخالفت کند و یا لااقل او را در مسئله محکوم سازد.

خود او می گوید: زمانی که «منصور» (دوانیقی) "جعفربن محمد" را احضار کرد مرا خواست و گفت: مردم شیفته جعفر بن محمد شده اند برای محکوم ساختن او مسائل مشکلی را آماده کن، من چهل مسئله مشکل آماده کردم. روزی منصور که در «حیره» بود مرا احضار کرد وقتی وارد مجلس شدم، دیدم جعفر بن محمد در سمت راست او نشسته. وقتی چشمم به او افتاد آنچنان تحت ابهت و عظمت او قرار گرفتم، که چنین حالی از دیدن منصور به من دست نداد. سلام کردم و با اشاره منصور نشستم.منصور رو به حضرت صادق(ع) کرد و گفت:این ابوحنیفه است، او پاسخ داد بله می شناسمش، سپس منصور رو به من کرده گفت:ای ابوحنیفه مسائل خود را با ابو عبداللّه (جعفر بن محمد) در میان بگذار. در این هنگام شروع به طرح مسائل کردم. هر مسئله ای می پرسیدم، پاسخ می داد، عقیده شما در این باره چنین و عقیده اهل مدینه چنان و عقیده ما چنین است. در برخی از مسائل با نظر ما موافق، و در برخی دیگر با اهل مدینه موافق و گاهی، با هر دو مخالف بود. بدین ترتیب چهل مسئله را مطرح کردم و همه را پاسخ گفت. ابوحنیفه به این جا که رسید با اشاره به امام صادق(ع) گفت: «اعلم النّاس اعلمهم باختلاف النّاس؛ آگاهترین مردم، آگاهترین آنها به اختلاف مردم و در فتاوی و مسائل فقهی است.»

2ـ مالک بن انس

مالک بن انس مدنی یکی دیگر از پیشوایان مذاهب اربعه یعنی مالکی ها، که در زمان جعفر بن سلیمان عبّاسی در مدینه به سر می برد و توسط او شلاق زده شد و به قدری او را کشیدند که بازوی او از جا کنده شد و سرانجام در سال 179 هـ از دنیا رفت. او نیز از شاگردان حضرت صادق(ع) بود از جمله کسانی که به این مسئله اعتراف نموده اند، نووی در تهذیب، شبلنجی در نورالابصار، سبط جوزی در تذکرة، شافعی در مطالب، ابن حجر در صواعق، شیخ سلیمان در ینابیع المودة و ابونعیم در حلیه و...می باشند.

خود او می گوید: «مدتی نزد جعفر بن محمد رفت و آمد می کردم، او را همواره در یکی از سه حالت دیدم. یا نماز می خواند یا روزه دار بود و یا قرآن تلاوت می کرد و هرگز او را ندیدم که بدون وضو حدیث نقل کند: «ولایتکلّم بمالایعینه و کان من العلماء العباد و الزهاد الذین یخشون اللّه؛ و به چیزی که کمکش نمی کرد (مفید نبود) تکلّم نمی کرد، و از علمای عابد و زاهد و خدا ترس بود.»

«و ما رات عین و لا سمعت اذن ولاخطر علی قلب بشرٍ افضل من جعفر بن محمد الصادق علماً و عبادةً و ورعاً؛ در علم و عبادت و پرهیزکاری، برتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ کسی خطور نکرده است.»

3ـ سفیان ثوری

سفیان بن سعید بن مسروق ثوری کوفی، که مدّتی در بغداد بود و بعد به بصره کوچ کرد و در سال 91 هـ به دنیا و در سال 161 از دنیا رفت. او نیز شاگرد امام صادق(ع) بود و به این مسئله، تهذیب،نورالابصار، تذکرة، صواعق، ینابیع، حلیه و امثال آن اعتراف نموده اند.

و او از امام صادق(ع) روایاتی نقل نموده است از جمله حضرت صادق(ع) او را به اموری گرانبهای وصیّت کرد که او آن را نقل نموده است.

4ـ سفیان بن عیینه

سفیان بن عیینة بن ابی عمران الکوفی المکّی در سال 107 هـ در کوفه به دنیا آمد و در سال 198 هـ در مکّه از دنیا رفت.

او جوانی بود در دوران ابوحنیفه و از محضر امام صادق(ع) نیز بهره برده است به

این امر کتابهای پیش گفته تهذیب و نورالابصار، مکاسب، صواعق، ینابیع، حلیه، فصول،و... اعتراف نموده اند.

5 ـ یحیی بن سعید انصاری

یحیی بن سعید بن قیس انصاری از طائفه بنی النجار، که در سال 143 در هاشمیه، از دنیا رفت و قاضی دستگاه منصور دوانیقی در مدینه بود، نیز از شاگردان آن حضرت بوده است.

6ـ ابن جریح

عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح مکّی از علمای عامّه است که در سال 80 هـ (ظاهراً در بغداد) به دنیا آمد و در سال 149 هـ و یا 150 از دنیا رفت.

او نیز از شاگردان امام صادق(ع) بوده است، مرحوم صدوق در باب «ما یقبل من الدعاوی بغیر بیّنة» آنچه از دعاوی بدون بیّنه پذیرفته می شود روایاتی نقل نموده که در سلسله سند ابن جریح واقع شده است. و همین طور در اصول کافی در باب حلّیّت «متعه» روایاتی نقل شده که یکی از کسانی که قائل به حلّیت متعه می باشد همین ابن جریح است.

از حضرت صادق(ع) وقتی از حلّیت متعه پرسیده شد، حضرت فرمود: «الق عبدالملک بن جریح فاسأله عنها فانّ عنده منها علماً؛عبدالملک بن جریح را ملاقات کن از او درباره متعه پرسش کن در نزد او در این باره علمی است.»

7ـ قطّان

ابوسعید یحیی بن سعید قطان بصری که در سال 198 هـ فوت نموده از بزرگان و محدّثان اهل سنّت است که صحاح سته به او اعتماد کرده اند.

به این مسئله که او شاگرد حضرت صادق(ع) بوده است از علمای اهل سنّت در کتاب تهذیب، و ینابیع المودة و امثال آن تصریح شده است و ازعلمای شیعه شیخ نجاشی و ابن داود به این اعتراف نموده اند.

8 ـ محمد بن اسحاق

محمد بن اسحاق بن یسار صاحب مغازی در مدینه به دنیا آمد، و در مکه ساکن شده و در سال 151 هـ در بغداد از دنیا رفت. از علمای اهل سنّت صاحب تهذیب، ینابیع المودة و غیر آن دو و از علمای شیعه شیخ طوسی در رجالش، علّامه، در خلاصه، کشی در رجالش و...به شاگردی او در مکتب امام صادق(ع) اعتراف کرده اند.

9ـ شعبة بن الحجّاج

شعبة بن الحجّاج ازدی از بزرگان اهل سنّت است که تهذیب، صواعق حلیه، ینابیع، فصول، تذکرة، به شاگردی او نزد امام صادق(ع) اعتراف کرده اند.

10 ـ ایّوب سجستانی

ایّوب بن ابی تمیمه سجستانی بصری از بزرگان فقهای اهل سنّت است که در سن 65 سالگی در سال 131 هـ بر اثر بیماری طاعون در بصره فوت کرد.

نورالابصار، تذکره، مطالب، صواعق، حلیه، فصول و امثال آن او را در زمره شاگردان امام صادق(ع) شمرده اند....

راویان از امام صادق(ع) در بین اهل سنّت

جمع زیادی از محدّثین اهل سنّت ـ که در بین آنها پیشوایان آنان نیز دیده می شود ـ از حضرت صادق(ع) روایت نقل کرده اند. و صاحبان صحاح، جزبخاری، همچون ترمذی، مسلم، نسائی،ابن ماجة ابی داود، احمد، و صاحبان سنن و مسانید و جوامع و معاجم از این رواة بهره برده اند. اسامی جمعی از این رواة از این قرار است:

1ـ اسماعیل بن جعفر چنانکه در ترمذی و نسائی آمده است.

2ـ حاتم بن اسماعیل در صحاح، جزبخاری.

3ـ حسن بن صالح بن حی.

4ـ حسن بن عیاش چنان که مسلم و نسائی از او نقل نموده اند.

5 ـ حفص بن غیاث که مسلم، ابی داود و ابن ماجه از او نقل نموده اند.

6ـ زهیربن محمد تمیمی که در سنن ابن ماجه آمده.

7 ـ زید بن سعید انماطی که در صحیح ترمذی آمده.

8 ـ سعید بن سفیان اسلمی که در صحیح ابن ماجه آمده.

9ـ سفیان ثوری که در تمام صحاح جز بخاری آمده.

10 ـ سلیمان بن بلال که در صحیح مسلم و ابی داود آمده.

11 ـ شعبة بن الحجاج.

12ـ ابوعاصم ضحّاک بن مخلّد نبیل.

13ـ سفیان بن عیینه که ترمذی و نسائی و ابن ماجه از او نقل کرده اند.

14ـ عبداللّه بن میمون قداح که ترمذی از او نقل نموده.

15ـ عبدالعزیز بن عمران زهری که ترمذی از او نقل نموده.

16ـ عبدالعزیز بن محمد دراوردی که مسلم و ترمذی و ابن ماجه از او نقل کرده اند.

17ـ عبدالوهاب بن عبدالحمید الثقفی که مسلم و ابی داود و ترمذی و ابن ماجه از او نقل کرده اند.

18ـ عثمان بن فرقد عطار در صحیح ترمذی.

19ـ امام مالک که مسلم و ترمذی و نسائی و ابن ماجه از او نقل کرده اند.

20 ـ محمد بن اسحاق بن یسار

21 ـ محمد بن ثابت بنانی در صحیح ترمذی.

22ـ محمد بن میمون زعفرانی در صحیح ابی داود.

23ـ مسلم بن خالد زنجی.

24ـ معاویة بن عمار دهنی در مسند احمد و افعال العباد.

25ـ موسی بن عمیر قرشی.

26ـ الامام الکاظم در صحیح ترمذی و ابن ماجه.

27ـ ابوحنیفه نعمان ثابت.

28ـ وهیب بن خالد در صحیح مسلم.

29ـ یحیی بن سعید انصاری در صحیح مسلم و نسائی.

30ـ یحیی بن سعید قطان در صحیح ابی داود و نسائی.

31ـ یزید بن عبداللّه بن الهاد.

32ـ ابوجعفر رازی

شاگردان فلسفی و کلامی

در مکتب درس امام صادق(ع) تنها کسانی شرکت نمی کردند که بعدها مذاهب فقهی را تأسیس کردند و یا جزء محدّثین شدند و حدیث نقل کردند، بلکه شاگردانی که بعدها جزء فلاسفه و یا بنیانگذار مباحث کلامی بودند نیز وجود داشت.

1ـ حسن بصری

حسن بصری که از علمای بزرگ دوران خویش شمرده می شد و دارای فصاحت بالا می بود، و از بنیان گذاران مکتب فلسفی در بصره می باشد او که در سال 116 در بصره فوت کرد از شاگردان فلسفی امام صادق(ع) بوده است.

2ـ واصل بن عطا

ابوحذیفه واصل بن عطاء معتزلی مؤسس و بنیانگذار مکتب و مذهب معتزله از شاگردان کلامی آن امام همام بوده است.

ابن ابی الحدید آنجا که می خواهد بگوید سر منشأ همه علوم علی(ع) است در بخشی از آن می گوید: «یکی از علوم علم فقه است و حضرت علی(ع) اصل و اساس آن است و هر فقیه مسلمان ریزه خوارخان نعمت او و بهره برده از فقه اوست. امّا شاگردان و یاران ابوحنیفه چون ابی یوسف و محمد و غیره آن دو، علم فقه را از ابی حنیفه اخذ کردند، و شافعی نیز از محمد بن حسن فرا گرفته، که فقه او نیز به ابوحنیفه بر می گردد، و امّا احمد حنبل نیز در نزد شافعی قرائت نموده، پس فقه او نیز به ابوحنیفه بر می گردد، و ابوحنیفه هم در نزد امام صادق(ع) شاگردی کرده و جعفر بن محمد نیز از پدرش تا به علی(ع) می رسد و امّا مالک بن انس یا از نزد ربیعة الرأی و عکرمه فرا گرفته و عکرمه شاگرد عبداللّه بن عباس و عبداللّه نیز شاگرد علی(ع) بوده،...»

در این عبارات پیشوایان مذاهب اربعه فقهی اهل سنّت با واسطه یابی واسطه شاگردان حضرت صادق(ع) و سرانجام شاگردان علی(ع) شمرده شده اند.



[1] - به نقل از: https://hawzah.net


درباره بزرگی و عظمت شخصیت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام هرچه گفته شود باز کم خواهد بود. درباره ایشان اندیشمندان اسلامی نظراتی دقیق و ارزشمند داده اند که به دیگاه چهارتن از بزرگان اهل سنت اشاره می کنیم:

1-  نعمان بن ثابت بن زوطی  معروف به «ابوحنیفه » (80 150ه. ق.) پیشوای فرقه ی حنفی , معاصر با امام صادق(ع) ، درباره ی عظمت امام صادق(ع) می گوید:

مارایت افقه من جعفربن محمد و انه اعلم الامه[1].

من فقیه تر و داناتر از جعفربن محمد ندیده ام. او داناترین فرداین امت است

لولا جعفربن محمد ما علم الناس مناسک حجهم.[2]

اگر جعفربن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حجشان رانمی دانستند.

2-   مالک بن انس (17997 ه .ق) پیشوای فرقه ی مالکی است که مدتی افتخار شاگردی امام صادق(ع) نصیب وی شد[3]. در باره ی امام صادق(ع) می گوید:

ولقد کنت آتی جعفربن محمد و کان کثیرالمزاح و التبسم، فاذاذکر عنده النبی(ص) اخضر و اصفر، و لقد اختلفت الیه زمانا وماکنت اراه الا علی ثلاث خصال: اما مصلیا و اما صائما وامایقراء القرآن. و ما راءیته قط یحدث عن رسول الله(ص) الا علی الطهاره و لا یتکلم فی مالا یعنیه و کان من العلماءالزهاد الذین یخشون الله و ماراءیته قط الا یخرج الوساده من تحته و یجعلهاتحتی[4].

مدتی به حضور جعفربن محمد می رسیدم. آن حضرت اهل مزاح بود.

همواره تبسم ملایمی برلب هایش نمایان بود. هنگامی که در محضر آن حضرت نام مبارک رسول گرامی اسلام(ص) به میان می آمد، رنگ رخساره های جعفربن محمد به سبزی و سپس به زردی می گرایید. در طول مدتی که به خانه ی آن حضرت آمد و شد داشتم، او را ندیدم جز این که در یکی از این سه خصلت و سه حالت به سر می برد، یا او را درحال نماز خواندن می دیدم و یا در حالت روزه داری و یا در حالت قرائت قرآن.

3-  عبدالله بن شبرمه بن طفیل ضببی معروف به «ابن شبرمه » (72-144 ه .ق) قاضی و فقیه نامدار کوفه، درباره ی امام صادق(ع)می گوید:

ماذکرت حدیثا سمعته من جعفربن محمد(ع) الا کادان یتصرع له قلبی سمعته یقول حدثنی ابی عن جدی عن رسول الله[5].

 به یاد ندارم حدیثی را از جعفربن محمد شنیده باشم جز این که درعمق جانم تاثیر گذاشته باشد. از او شنیدم که در نقل حدیث می گفت که از پدرم و از جدم و از رسول خدا(ص) این روایت را نقل می کنم.

همو گفت:

واقسم بالله ما کذب علی ابیه و لا کذب ابوه علی جده و لا کذب جده علی رسول الله[6].

به خدا سوگند! نه جعفربن محمد در نقل روایات از پدرش دروغ می گفت و نه پدرش برجدش دروغ می گفت و نه او بر پیامبر(ص). یعنی آنچه که در سلسله ی سند روایات جعفربن محمد وجود دارد جملگی درست است.

4-  عمربن مقدام  از علمای معاصر امام صادق(ع) درباره ی آن حضرت می گوید:

کنت اذا نظرت الی جعفربن محمد علمت انه من سلاله النبیین و قدراءیته واقفا عندالجمره یقول سلونی، سلونی[7].

هنگامی که جعفربن محمد را می دیدم، می فهمیدم که او از نسل پیامبران است. خودم دیدم که در جمره ی منی ایستاده بود و ازمردم می خواست که از او بپرسند و از علم سرشار او بهره مندشوند...



[1] - شمس الدین ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج 6، ص 257; تاریخ الکبیر، ج 2، ص 199 و 198، ح 2183.

[2] - شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 519، طبع قم، نشراسلامی

[3] - سیراعلام النبلاء، ج 6، ص 256.

[4] - ابن تیمیه، التوسل و الوسیله، ص 52; جعفریان، حیات فکری وسیاسی امامان شیعه، ص 327.

[5] - امالی صدوق،ص 343، ح 16.

[6] - همان

[7] - سیراعلام النبلاء، ج 6، ص 257.


ازجمله بیماری‌هایی است که امروزه عمومی شده و افراد زیادی دچار شده‌اند، از مهم‌ترین علل مصرف میوه‌های کال است، متأسفانه امروزه میوه‌ها کال چیده می‌شوند و در انبار رسیده می‌شوند سپس مصرف می‌شوند، از دیگر علل مصرف کنجد است که امروزه اضافه کردن کنجد به نان بسیار رایج شده است، علت دیگر مصرف پنیر بدون گردو است، امام صادق (ع) می‌فرمایند:

«إن الجوز والجبن إذا اجتمعا کانا دواء وإذا افترقا کانا داء.» یعنی «اگر پنیر و گردو باهم مصرف شوند دوا است ولی به‌تنهایی هرکدام مرض هستند.» علت این است که پنیر منبع کلسیم است و باعث تقویت استخوان می‌شود ولی از طرف دیگر به مغز آسیب میزند و گردو منبع فسفر است که برای مغز مفید است ولی از طرفی برای استخوان ضرر دارد و اگر این دو باهم مصرف شوند ضرر آن‌ها از بین می‌رود، برای من سؤال بود که چرا کنجد برای حافظه مضر است و وقتی بررسی کردم متوجه شدم که کنجد در حد قابل‌توجهی دارای کلسیم بالا است و از منابع غنی کلسیم به‌حساب می‌آید، شاید علت مضر بودن کنجد برای حافظه این باشد. از علل دیگر فراموشی مصرف گشنیز، خواندن نوشته روی قبرها، راه رفتن میان دو زن و بعضی عوامل دیگر است.

اولین درمان فراموشی عسل است.

 در روایت آمده: «من لعق لعقة عسل على الریق یقطع البلغم، ویکسر الصفراء، ویقطع المرة السوداء، ویصفی الذهن، ویجود الحفظ، إذا کان مع اللبان الذکر.» یعنی «کسی که یک قاشق مرباخوری عسل در ناشتا بخورد، بلغم را قطع می‌کند و صفرا را می‌شکند و مره سودا را قطع می‌کند و ذهن را صاف می‌کند و حافظه را تقویت می‌کند اگر با کندر نر مصرف شود.» کندر نر، سفید و شیرین است.

دومین درمان کندر است.

 پیامبر (ص) می‌فرمایند: «علیکم بالألبان فانها تمسح الحر ... وتذکی الذهن وتجلو البصر وتذهب النسیان.» یعنی «بر شما باد کندر، زیرا گرمی از قلب می‌زداید ... و ذهن را تیز می‌کند و بینایی را جلا می‌دهد و فراموشی را برطرف می‌کند

سومین درمان کرفس است.

 پیامبر (ص) می‌فرمایند: «علیکم بالکرفس، فإنه طعام إلیاس والیسع ویوشع. وروی أنه یورث الحفظ، ویذکی القلب» یعنی «بر شما باد کرفس، زیرا آن غذای حضرت الیاس (ع) و یسع (ع) و یوشع (ع) بود. و نیز روایت شده حافظه را تقویت می‌کند و قلب را تیز می‌کند

چهارمین درمان یک داروی ترکیبی است.

 در روایت آمده: «عن أبی بصیر: قال: قلت للصادق علیه السلام: کیف نقدر على هذا العلم الذی فرعتموه لنا؟ قال: خذ وزن عشرة دراهم قرنفل، ومثلها کندر ذکر، دقها ناعما ثم استف على الریق کل یوم قلیلا.» یعنی «ابو بصیر از امام صادق (ع) سؤال کرد چگونه قادر شویم به حفظ این علمی که برای ما شاخه‌شاخه نمودی؟ امام فرمودند به‌اندازه ده درهم (۳۲٫۵ گرم) قرنفل (میخک) و همین اندازه کندر نر، آن‌ها را نرم آسیاب کند، سپس هرروز صبح ناشتا مقدار کمی (یک قاشق چای‌خوری) به‌صورت خشک از این دارو مصرف کن.» چون ممکن است که باهم آسیاب کردن میخک و کندر باعث چسبیدن آن‌ها شود بهتر است جداگانه آسیاب شوند.

پنجمین درمان یک داروی ترکیبی است.

حضرت امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: «من أخذ من الزعفران الخالص جزء ومن السعد جزء ویضاف إلیهما عسلا، ویشرب منه مثقالین فی کل یوم فإنه یتخوف علیه من شدة الحفظ أن یکون ساحرا.» یعنی «مقداری زعفران خالص و سعد هم‌اندازه بردار و به آن عسل اضافه کن و هرروز دو مثقال از آن بخور، همانا ترس از آن است که از شدت تقویت حافظه، ساحر شود.» عسل باید به‌اندازه دو برابر زعفران و سعد باشد یعنی اگر یک مثقال زعفران و یک مثقال سعد باشد عسل باید چهار مثقال باشد، بنابراین تقریباً هرروز یک‌سوم مثقال زعفران هرروز مصرف می‌شود و این مقدار کشنده نیست.

ششمین درمان یک داروی ترکیبی است.

در روایت آمده: «یؤخذ سنا مکی، وسعد هندی وفلفل أبیض، وکندر ذکر وزعفران خالص، أجزاء سواء یدق ویخلط بعسل و یشرب منه زنة مثقال کل یوم، سبعة أیام متوالیة، فإن فعل ذلک أربعة عشر یوما خیف علیه من شدة الحفظ أن یکون ساحرا.» یعنی «سنا مکی و سعد هندی و فلفل سفید و کندر نر و زعفران خالص به اندازه‌های مساوی آسیاب شود و با عسل مخلوط شود و هرروز به‌اندازه یک مثقال و به مدت هفت روز پشت سر هم مصرف شود، اگر چهارده روز این دارو را بخورد ترس از آن است که ساحر شود.» در این دارو هم باید به‌اندازه دو برابر وزن داروها عسل اضافه کرد برای مثال اگر از هر قلم از دارو یک مثقال برداریم جمعاً پنج مثقال می‌شود و به آن باید ده مثقال عسل اضافه کرد.

درمان هفتم فراموشی مویز است.

 در رساله ذهبیه آمده: «ومن أراد ان یزید فی حفظه ، فلیأکل سبع مثاقیل زبیباً بالغداة على الریق.» یعنی «کسی که می‌خواهد حافظه‌اش قوی شود هفت مثقال (حدود ۳۰ گرم) مویز بخورد در ناشتا.» کلمه زبیب به کل انواع کشمش اطلاق می‌گردد ولی از روایات دیگر استفاده می‌شود که در مورد فراموشی مراد مویز است و مویز کشمشی قرمز است که هسته دارد.

درمان هشتم زنجبیل و عسل است.

 در رساله ذهبیه آمده: «ومن أراد ان یقل نسیانه ، ویکون حافظاً ، فلیأکل فی کل یوم ثلاث قطع زنجبیل ، مربى بالعسل ، ویصطنع بالخردل مع طعامه فی کل یوم.» یعنی «کسی که می‌خواهد فراموشی‌اش کم شود و اهل حفظ باشد، هرروز سه قطعه زنجبیلی بخورد که با عسل مربا شده است و هرروز وقتی غذا درست می‌کند به آن خردل اضافه کند.» زنجبیل تازه تکه‌های درشتی دارد که وقتی خشک شود تبدیل به قطعات کوچک می‌شود، مراد از زنجبیل مربا شده با عسل، این است که زنجبیل خشک را با عسل مخلوط کنند و مدتی بگذارند تا با مرور زمان و گرمای آفتاب و یا گذاشتن در جای گرم، نرم و قابل‌خوردن و تبدیل به مربا شود، البته در قدیم مربا را به این شیوه درست می‌کردند برعکس امروز که با حرارت آتش و در مدت‌زمان محدود به چند ساعت مربا تهیه می‌شود. در لغت، مربا معنی شده به «المعقود بالعسل». ازآنجاکه در روایت گفته‌شده هرروز خورده شود معلوم می‌شود که باید برای مدت طولانی این کار را انجام داد. زنجبیل بسیار گرم است از طرفی علت اصلی فراموشی بلغم است و نوعاً افراد بلغمی به فراموشی مبتلا می‌شوند، ولی اگر فردی گرم‌مزاج مبتلا به فراموشی شود استفاده از زنجبیل ممکن است که برای او ایجاد مشکل کند و بهتر است افراد بلغمی از این روش استفاده کنند.

درمان نهم اضافه کردن خردل به غذا است که در روایت قبل ذکر شد.

درمان دهم مرکب چهار معروف به داروی ابن مسعود.

 این روایتی است که ابن مسعود از پیامبر (ص) نقل می‌کند، «لحفظ القرآن ویقطع البلغم والبول ویقوى الظهر: یؤخذ عشرة دراهم قرنفل وکذلک من الحرمل، ومن الکندر الأبیض، و من السکر الأبیض، یسحق الجمیع ویخلط إلا الحرمل فإنه یفرک فرکا بالید، و یؤکل منه غدوة زنة درهم، وکذا عند النوم.» یعنی «برای حفظ قرآن و برای قطع بلغم و ادرار و تقویت کمر، ده درهم (سی‌ودو و نیم گرم) قرنفل (میخک) و همین اندازه اسپند و کندر سفید و شکر سفید، همه آسیاب شود و مخلوط شوند به‌جز اسپند، (اسپند را) با دست بمالند، از این ترکیب هرروز صبح ناشتا یک‌درهم (سه و بیست‌وپنج صدم گرم) و همین مقدار موقع خواب خورده شود.» اسپند را نباید آسیاب کرد زیرا سمی است و در عوض با دست مالیده می‌شود تا سم روی آن برطرف شود، البته داخل آن‌هم سمی است و باید درسته خورده شود تا مشکلی نداشته باشد. در روایات دیگر به‌جای کندر سفید کندر نر آمده که شاید منظور این است که کندر سفید همان کندر نر است و مراد از شکر سفید همان شکر سرخ است که یک یا دو بار صاف‌شده و سفید شده است[1].


استفاده از وام دیگران
س۱۴. آیا کسی که نیاز مبرم به وام دارد، می تواند وام ازدواج شخص دیگری را در إزاء مبلغی پول از او دریافت کند، و اقساط آن وام را پرداخت نماید؟
ج. اگر بانک وام ازدواج را به یکی از زوجین بدهد، دریافت آن مبلغ از آن فرد، قرض گرفتن از او می باشد؛ و پرداخت مبلغی علاوه بر اصل وام، ربا و حرام است.
وام برای خرید فیش حج
س۱۱. گرفتن وام به قصد خرید فیش حج اشکال شرعی دارد یا خیر؟
ج. کسی که هزینه ی رفتن به حج را در اختیار ندارد، اما می تواند قرض بگیرد و سپس به سادگی قرض خود را ادا کند، واجب نیست که خود را با قرض گرفتن مستطیع کند، اما اگر بگیرد، حج بر او واجب می شود.

سؤال:

چرا در هر کاری بدشانسی می آورم؟

پاسخ اجمالی:

مهمترین دلایل عدم موفقیت در کارها:
نبود نظم و رعایت نکردن جوانب مختلف تصمیم ها و نبود تدبیر و انجام ندادن عبادات و فاش کردن اسراراست.

مشورت نگرفتن از متخصصین و مومنان نیز شکست را در زندگی رقم می زند.

پاسخ تفصیلی:

مهمترین چیزهایی که انسان را از موفقیت ها دور می کند موارد ذیل است:
۱. نبود تدبیر
بسیاری از کارها اگر با اندیشیدن در جوانب مختلف آن از جمله آثار خوب و بدآن، آفت های احتمالی کار، پیش بینی اتفاقات مترتب بر آن باشد، می تواند احتمال موفقیت را دو چندان کند.

امیر المومنین علیه السلام:
تدبیرک قبل العمل یومنک من الندم.
تدبیر قبل از هر کاری تو را از پشیمانی ایمن می کند.

۲. نبود مشورت
اگر قبل از هر کاری از انسان های متخصص و دلسوز و مومن مشورت بگیرید با کمک توصیه های آنان موفق خواهید شد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
مُشاوَرَةُ الْعاقِلِ الناصِحِ رُشْدٌ وَیُمْنٌ وَتَوْفیقٌ مِنَ اللّه ِ فَإِذا أَشارَ عَلَیْکَالنّاصِحُ الْعاقِلُ فَإِیّاکَ وَالْخِلافَ فَإِنَّ فى ذلِکَ الْعَطَبَ؛
مشورت کردن با عاقلِ خیرخواه مایه هدایت و میمنت است و توفیقى است از جانبخداوند، پس هرگاه خیرخواه عاقل تو را راهنمایى کرد، مبادا مخالفت کنى که موجب نابودى مى شود.

۳. ترک عبادات
از جمله چیزهایی که سلب توفیق می کند نبود یاد خدا به همان روشی که خدا می خواهد است.
اگر کسی از مهمترین وسیله یاد خدا یعنی نماز دوری کند زندگی دو دنیایش بر او سخت خواهد شد:
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی (طه:۱۲۴)
و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور می‌کنیم! »

۴.افشای تصمیم ها
اگر تصمیمات خود را قبل از عملیاتی شدن به دیگران بگویید عوامل مختلفی چون حسادت، چشم زخم، ضعف اراده به خاطر اظهار نظر دیگران نصیبتان خواهد شد.
امام جواد (سلام الله علیه):
إظهارُ الشَّی ءِ قَبلَ أن یُستَحکَمَ مَفسَدَةٌ لَهُ؛
آشکار کردن چیزى پیش از استوار شدن، مایه تباهى آن است.

۵. شما را به خواندن روزانه سوره یس و نیز سوره حشر و نماز اول وقت توصیه می کنیم.

محمد علی فتحی


منابع:
۱. قرآن کریم
۲.غرر الحکم، باب الندامه
۳. محاسن، ج ۲، ص ۶۰۲، ح ۲۵
۴. تحف العقول، ص ۴۵۷

أَمَّا بَعْدُ، یا ابْنَ حُنَیفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَی مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیهَا

اما بعد، ای پسر حنیف، به من خبر رسیده که مردی از جوانان اهل بصره تو را به مهمانی خوانده و تو هم به آن مهمانی شتافته‌ای،

أَمَّا بَعْدُ، یا ابْنَ حُنَیفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَی مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیهَا

اما بعد، ای پسر حنیف، به من خبر رسیده که مردی از جوانان اهل بصره تو را به مهمانی خوانده و تو هم به آن مهمانی شتافته‌ای،

تُسْتَطَابُ لَکَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیکَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِیبُ إِلَی طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیهُمْ مَدْعُوٌّ

با غذاهای رنگارنگ، و ظرفهایی پر از طعام که به سویت آورده می‌شده پذیراییت کرده‌اند، خیال نمی‌کردم مهمان شدن به سفره قومی را قبول کنی که محتاجشان را به جفا می‌رانند، و توانگرشان را به مهمانی می‌خوانند

فَانْظُرْ إِلَی مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ

به لقمه‌ای که بر آن دندان می‌گذاری دقت کن، لقمه‌ای را که حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون افکن، و آنچه را می‌دانی از راه‌های حلال به دست آمده بخور

فَانْظُرْ إِلَی مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ

به لقمه‌ای که بر آن دندان می‌گذاری دقت کن، لقمه‌ای را که حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون افکن، و آنچه را می‌دانی از راه‌های حلال به دست آمده بخور.

أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یقْتَدِی بِهِ وَ یسْتَضِی‌ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیهِ

معلومت باد که هر مأمومی را امامی است که به او اقتدا می‌کند، و از نور علمش بهره می‌گیرد. آگاه باش امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نموده.

أَلَا وَ إِنَّکُمْ لاتَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ

معلومتان باد که شما تن دادن به چنین روشی را قدرت ندارید، ولی مرا با ورع و کوشش در عبادت، و پاکدامنی و درستی یاری کنید.

فَوَاللهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیاکُمْ تِبْراً وَ لاادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لاأَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لاحُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لاأَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا کَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِی فِی عَینِی أَوْهَی وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ

به خدا قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته، و از غنائم فراوان آن ذخیره‌ای برنداشته، و عوض این جامه کهنه‌ام جامه کهنه دیگری آماده نکرده‌ام

بَلَی کَانَتْ فِی أَیدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَیهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ

آری از آنچه آسمان بر آن سایه انداخته، فقط فدک در دست ما بود، که گروهی از اینکه در دست ما باشد بر آن بخل ورزیدند، و ما هم به سخاوت از آن دست برداشتیم، و خداوند نیکوترین حاکم است.

وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیرِ فَدَکٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ یدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ

مرا با فدک و غیر فدک چه کار که در فردا جای شخص در گور است، که آثار آدمی در تاریکی آن از بین می‌رود، و اخبارش پنهان می‌گردد، گودالی که اگر به گشادگی آن بیفزایند، و دستهای گور کن به وسیع کردن آن اقدام نماید باز هم سنگ و کلوخ زمین آن را به هم فشارد، و خاک روی هم انباشته رخنه‌هایش را ببندد

وَ إِنَّمَا هِی نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِی آمِنَةً یوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیهَاتَ أَنْ یغْلِبَنِی هَوَای وَ یقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیمَامَةِ مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لاعَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ

این است نفس من که آن را به پرهیزکاری ریاضت می‌دهم تا با امنیت وارد روز خوف اکبر گردد، و در اطراف لغزشگاه ثابت بماند. اگر می‌خواستم هر آینه می‌توانستم به عسل مصفّا، و مغز این گندم، و بافته‌های ابریشم راه برم، اما چه بعید است که هوای نفسم بر من غلبه کند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهای لذیذ وادار نماید در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست، و سیری شکم را به یاد نداشته باشد،

أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکْبَادٌ حَرَّی أَوْ أَکُونَ کَمَا قَالَ الْقَائِلُ: وَ حَسْبُکَ دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍ * وَ حَوْلَکَ أَکْبَادٌ تَحِنُّ إِلَی الْقِدِّ

یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه، و جگرهایی سوزان باشد، یا چنان باشم که گوینده‌ای گفته:

«این درد و ننگ تو را بس که با شکم سیر بخوابی، و در اطراف تو شکم‌هایی باشد که پوستی را برای خوردن آرزو کنند».

أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لاأُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیشِ

آیا به این قناعت کنم که به من امیر مؤمنان گفته شود، ولی در سختی‌های روزگار با آنان شریک نباشم، یا در تلخی‌های زندگی الگویشان محسوب نشوم

فَمَا خُلِقْتُ لِیشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ، هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یرَادُ بِهَا

آفریده نشدم تا خوردن غذاهای پاکیزه مرا سر گرم کند به مانند حیوان به آخور بسته که همه اندیشه‌اش علف خوردن است، یا چهار پای رها شده که کارش به هم زدن خاکروبه‌هاست، از علف‌های آن شکم را پر می‌کند، و از منظور صاحبش از سیر کردن او بی‌خبر می‌باشد

أَوْ أُتْرَکَ سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ وَ کَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً.

هیهات از اینکه رهایم ساخته، یا بیکار و بیهوده‌ام گذاشته باشند، یا کشاننده عنان گمراهی باشم، یا در حیرت و سرگردانی بیراهه روم. انگار گوینده‌ای از شما می‌گوید: اگر خوراک فرزند ابی طالب این است پس ضعف و سستی او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع می‌گردد بدانید درختان بیابانی چوبشان سخت‌تر، و درختان سرسبز پوستشان نازک‌تر، و گیاهان صحرایی آتششان قوی‌تر، و خاموشی آنها دیرتر است.

وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَیهَا وَ سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَینِ حَبِّ الْحَصِیدِ.

من و رسول خدا همچون دو درختی هستیم که از یک ریشه رسته، و چون ساعد و بازو می‌باشیم. به خدا قسم اگر عرب در جنگ با من همدست شوند من از مقابله با آنان روی بر نگردانم، و اگر فرصت‌ها دست دهد شتابان بدان سو (شام) می‌روم، و خواهم کوشید تا زمین را از این موجود وارونه، و سرنگون کالبد (معاویه) پاک نمایم، تا سنگریزه‌ها از میان دانه‌های درو شده بیرون رود[1].



[1] - نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، ص۶۶۱.

.

1-           اگر مؤلفه های اقتدار ملی تقویت شوند و در مقابل دشمن سستی و تسلیم نشان داده نشود، بدخواهان بار دیگر در رسیدن به اهداف خود ناکام خواهند ماند.

2-          انقلاب اسلامی، ریشه دار و آینده دار است و دستیابی به آرمانهای بلند آن، به صبر و استقامت نیاز دارد.

3-          تقوا به معنای مراقبت از خود در مقابل دشمن است و لازمه این مراقبت، هوشیاری در برابر حیله های دشمن و اعتماد نکردن به او، تدبیر و عقلانیت، و پرهیز از سهل انگاری و سستی است.

4-          اگر همه مردم و جوانان و همچنین مسئولان سیاسی، اقتصادی و امنیتی و نظامی، این صبر و تقوا را به‌کار ببندند، به توفیق الهی، هیچ ضربه و صدمه‌ای وارد نخواهد شد.

5-          با پیروزی انقلاب اسلامی، غل و زنجیر از دست و پای مردم باز و طعم واقعی استقلال و آزادی چشیده شد.

6-          این اعتماد به نفس ملی همراه با ایمان بود، ایمانی که همچون روحی در کالبد حرکت عمومی کشور زمینه ساز زنده شدن، امید و ایثار و فداکاری در جامعه شد که نمونه های فراوانی از آن را در دوران دفاع مقدس شاهد بودیم.

7-          با این روحیه و جرأت، سپاه، جهاد سازندگی، بسیج و حرکت های عمومی در کشور شکل گرفت و نیروهای مسلح جان تازه ای گرفتند و مجموعه های خدماتی و سازندگی و حرکت‌های پر افتخار علمی ایجاد شد.

8-          این اقتدار نیست که برخی به بیگانگان پول بدهند و از آنها سلاح بخرند و انبار کنند اما حتی نتوانند از آن سلاحها استفاده کنند، و یا از آن طرف دنیا بیایند در کشوری پایگاه بزنند و خون ملت آن را بمکند تا اقتدار یک خاندان را حفظ کنند؛ اینها نمونه‌های حماقت و ذلت است نه اقتدار.

9-          سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یکی از مؤلفه های قدرت است که باید از نظر کیفی، روزبروز اعتلاء یابد و از ظرفیت های فراوان آن استفاده شود.

10-   برخی می گویند چرا در توصیف قدرت ملت ایران مبالغه می کنید، در پاسخ باید گفت، این، مبالغه نیست بلکه عینِ واقعیت است.

11-  بزرگترین دلیل برای اقتدار ملت ایران، این است که یکی از سفاّک‌ترین و بیرحم‌ترین قدرتهای دنیا یعنی آمریکا، در چهل سال گذشته از هیچ تلاش و شرارتی برای مقابله با ملت ایران فروگذاری نکرده اما نتوانسته غلطی بکند و در مقابل، ملت ایران پیشرفته‌تر شده است.

12-  از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، سه جریان معارض در داخل کشور وجود داشتند؛ «جریان باصطلاح لیبرال که دلبسته آمریکا و غرب بود»، «کمونیست های اسلحه به‌دستی که از هیچ اقدامی اِبا نداشتند» و «منافقین، با ظاهر اسلامی و با باطنی خبیث و کفرآمیز و بی هویت» که حتی حاضر به همراهی با صدام بدنام نیز شدند و اکنون هم مشغول ارائه خدمات جاسوسی و خبرچینی برای دولتهایی امثال فرانسه و انگلیس و آمریکا هستند.

13-  اگر آمریکا می توانست به تنهایی به اهداف خود برسد، نیازی به تشکیل ائتلاف با کشورهای روسیاه و مرتجع منطقه نداشت.

14-   به دلیل قدرت و پیشرفت نظام جمهوری اسلامی، دشمنی امریکا بیشتر شده است و البته نفرت ملت ایران هم از آمریکا، روزبروز بیشتر شده است.

15-   برنامه دشمن، ایجاد شکاف و جدایی میان نظام و مردم است و این طراحی نشان دهنده حماقت آنها است زیرا نمی دانند نظام جمهوری اسلامی، چیزی جز ملت ایران نیست و این دو جدا شدنی نیستند.

16-  هدف از فشارهای اقتصادی کنونی، به ستوه آوردن مردم است اما به حول قوه الهی، ما پیوندمان را روزبروز با مردم بیشتر خواهیم کرد و با حفظ انسجامِ دشمن‌شکنِ خود، جوانان مؤمن و پرانگیزه و اهل اقدام را تقویت خواهیم کرد.

17-  دشمن با استقلال و عزت و پیشرفت و حضور شما در میدان علم و سیاست و اعتلای کشور مخالف است.

18-  اگر مسیر صبر و تقوای همراه با هوشیاری و تدبیر و انسجام ملی با قدرت ادامه پیدا کند، یقین داشته باشید موذی گری ها به نتیجه نخواهد رسید.

19-  هزینه تسلیم شدن به مراتب بیشتر از هزینه مقاومت و ایستادگی است و فایده و دستاوردهای ایستادگی صدها برابر بیشتر از هزینه‌های تسلیم شدن است.

20-  تسلیم شدن در برابر دشمن عنود و لجوج نتیجه ای جز لگدمال و بی هویت شدن نخواهد داشت.

21-  اگر سست نشوید و با دشمن سازش نکنید، خداوند متعال در مقابل این صبر و مجاهدت، کم نخواهد گذاشت و پاداش آن را به‌طور کامل خواهد داد.

22-  مسئولان مراقب باشند از سهل انگاری، تنبلی، اشرافی گری، تکبر نسبت به مردم و تکیه به جایگاه چند روزه ریاستی اجتناب کنند.

23-  آن روزی که ملت ایران در جایگاهی قرار گیرد که دشمنان جرأت تهاجم نظامی، اقتصادی و امنیتی و سیاسی را نداشته باشند، دیر نخواهد بود و جوانان آن روز را خواهند دید.

وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ.[1]

ترجمه:

واگر پروردگارت مى‌خواست، (به اجبار) همه‌ى مردم روى زمین یکجا ایمان مى‌آوردند. (اکنون که سنّت خدا بر ایمان اختیارى مردم است،) پس آیا تو مردم را مجبور مى‌کنى تا ایمان آورند؟!

نکات آیه:

1- این آیه شریفه، صراحتا بر آزادی ذاتی مردم در پذیرش دین تاکید دارد.

2- طبق آیه شریفه، کسی حق ندارد مردم را مجبور به دینداری کند چنانچه پیامبران الهی و امام معصوم علیهم السلام هرگز چنین کاری نکردند.

3- این آیه در جواب کسانی است که به خاطر شرک ورزی مستحق عذاب الهی می شوند و شروع می کنند به این اعتراض که اگر خدا می خواست ما شرک نمی ورزیدیم. لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا[2]؛ اگر خدا مى‌خواست ما مشرک نبودیم .

این آیه به این گروه تذکر می دهد که اگر قرار بود انتخاب دین و یا ترک آن اجباری می بود، خداوند از اول اینان را مجبور به هدایت می کرد. در واقع آیه می خواهد بگوید اگر انسانی مسیر ضلالت و هدایت را پیش گیرد به اختیار خودش است و خودش سعادت و شقاوت خود را رقم می زند.

4-  شاید کسی بگوید اگر پذیرش دین اجباری نیست چرا در جامعه اسلامی حاکمیت مردم را به رعایت برخی آموزه های دین الزام می کند؟ در جواب باید گفت که: وقتی کسی دینی را نپذیرد نباید آن را علنی کند چرا که در جامعه اسلامی تعداد کافران و مشرکان کم است و اگر قرار باشد هرکسی در اجتماع هر کاری دلش خواست انجام دهد نمی شود در آن جامعه زندگی کرد. لذا برای رعایت امنیت سایر انسانها، حاکمیت چاره ای جز الزام مردم به رعایت قوانین الهی و لو به صورت ظاهر ندارد. بلکه هر کسی در خفا دین را نپذیرد و به آموزه های آن معتقد نباشد کسی با او کاری نخواهد داشت و حاکمیت حق تفتیش عقیده او را ندارد.

5-  امر به معروف و نهی از منکر صرفا جنبه تذکار و تذکر را دارد و به معنی اجبار نیست تا گفته شود خلاف این آیه است. به عبارت دیگر تذکر دادن با مجبور کردن به دینداری تفاوت ماهوی دارد.

6-  از آیه استفاده می شود که هرکسی سرنوشت خودش را خودش رقم می زند و نمی تواند دیگری را متهم کند.

7-  انسان مرتد مادامی که عقیده خود را مخفی می کند کسی با او کاری ندارد ولی وقتی عقیده فاسدش را اظهار کرد به دلیل اینکه فساد عقیدتی در جامعه را رواج می دهد باید تحت تعقیب و مجازات قرار گیرد. لذا این آیه ربطی به مساله ارتداد و مجازات آن ندارد.

8-  این آیه ادعای کسانی را که می گویند اسلام دین شمشیر و اجبار است را نفی می کند و این نفی در واقع خبر از این است که ذاتا اسلام دین اختیار و آزادی است.

محمد علی فتحی



1-   سوره یونس:99

2-   انعام، 148


تو خونه اگه پسره گند بکاره و باباش بهش تذکر داده باشه ولی گوش نکنه، پدره رو ملامت نمی کنن!
تو کشور هم وقتی مسئولی گند بگاره و رهبرش بهش تذکر بده، رهبرشو ملامت نمی کنن!
این روزا که تب گرانی و سختی معیشت و بیکاریمردم عزیز کشورم رو آزرده آن هم به خاطر سیاست های غلط اقتصادی دولت تدبیر و امید آقای روحانی، برخی بجای اینکه به سراغ مقصر واقعی برن هماهنگ با ضد انقلاب و ضد اسلام به دنبال این هستند از این فضا برای نا کار آمدنشان دادن رهبری معظم جمهوری اسلامی امام خامنه ای استفاده کنند و برخی از مردم عزیز را که مطالعه کافی در خصوص مسائل کلان سیاسی و جهانی ندارند نسبت به انقلاب و رهبری نا امید کنند.
این سیاست کثیفی است که ضد انقلاب بعد از نا امیدی در مبارزه با ایران اسلامی از راه های مختلف در پیش گرفته است. سیاست تخریب انقلاب و رهبری با مهره های نا کارآمد و آن هم با تحمیل فشار اقتصادی توسط این مهره ها.
خواهشم از مردم عزیز این است که به سخنان ضد انقلاب گوش ندهند و مستقیما از رئیس دولت مطالبه قانونی نمایند بروند جلوی دفاتر نمایندگان خود و از آنان مطالبه کنند که چرا بر عملکرد دولت نظارت ندارند.
مقصر جلوه دادن رهبری در این جریانات همان خواسته دشمنان اسلام و انقلاب است.

مراقب باشیم در زمین دشمن بازی نکنیم.
محمد علی فتحی