امام صادق علیه السلام:
مَن أرادَ التّجارةَ فلْیَتَفقَّهْ فی دِینِهِ لِیَعلمَ بذلکَ ما یَحِلُّ لَهُ مِمّا یَحْرُمُ علَیهِ، ومَن لَم یَتَفقّهْ فی دِینِهِ ثُمّ اتّجَرَ تَورَّطَ الشُّبُهاتِ[1]؛
ترجمه:
هر کس بخواهد تجارت کند باید احکام دین خود را بیاموزد تا حلال را از حرام بازشناسند. کسى که احکام دین خود را نیاموزد و تجارت کند در کام شبهات فرو غلتد.
فلسفه احساس گناه
احساس گناه ، احساس زشتی در قبال زیبایی است احساس بدی در حضور خوبی ، احساس مرگ در برابر زندگی
و احساس نابودی در قبال ھستی است . پس احساس گناه برخاسته از اراده به زیبا شدن ، خوب بودن ، پاک و
زنده و جاودانه بودن است . پس احساس گناه عامل رشد و تکامل است و منشأ تعالی انسان می باشد . آنکه این
احساس را ندارد نیست و نمی داند که نیست به ھمین دلیل احساس گناه در وجود پاکان و اولیای خدا به
شدیدترین وجھی خود نمایی می کند . احساس گناه ھمان منشأ ف فری خود- آگاھی در انسان است و ھمان معنای
بصیرت و بستر معرفت نفس است . و کسی که این احساس را ندارد ھنوز در عرصه حیات انسانی وارد نشده
است . احساس گناه ھمانا حضور در مقابل خداست که مظھر نیکی و قدرت و پاکی و حیات و ھستی است . آنکه
بیشتر خدا را در ذاتش احساس و درک می کند شدیدتر احساس خطا و گناه می کند و شدیدتر در عطش کمال و
جاودانگی است و ھمین عطش عرصه انسان شدن و ھستی یافتن است تا آنگاه که خودیّت حقیر و عدمی انسان
به ذات خداوند ملحق می گردد و اینجاست که احساس خطا و گناه بر می خیزد و دوئیت از میان می رود و انسان
جانشین خدا می گردد .
آنکه خود را خوب و برحق و منزه از ھر خطا و گناه می بیند اصلاً نمی بیند . پس آنکه احساس خطا و جھل و
تباھی را در خود مخفی می دارد در واقع مشغول نابود سازی روح خویشتن و کور کردن چشم حق در ذات
خویشتن است و این است که کفر به معنای نداشتن احساس گناه عین جاھلیت عرصه جانوری بشر است . این
است که خداوند در قرآن می فرماید که کافران در ھر آنچه که میکند کمترین تردیدی ندارند . احساس گناه نشانه
به خود - آیی و دال بر حضور روح و نقطه وجود در انسان است و انسان از این منظر است که عدمیّت خود را
می بیند و طالب وجود می شود . و این است که علی (ع) می فرماید: « آنکه خود را نشناخت نابود است » زیرا
آنکه خود را می بیند و درک می کند جز احساس نقص و خطا ندارد و ھمین احساس منشأ خلقت انسانی بشر
است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 119