محمد علی فتحی

پایگاه خبری رسانه حاج فتحی، پاسخ به مسائل شرعی، مشاوره، استخاره

محمد علی فتحی

پایگاه خبری رسانه حاج فتحی، پاسخ به مسائل شرعی، مشاوره، استخاره

محمد علی فتحی
طبقه بندی موضوعی
پاسخ های استاد

علامه میر حامدحسین موسوی نیشابوری لکنهوی هندی نویسنده کتاب گرانسنگ عبقات الانوار که در اثبات ولایت و امامت نگاشه شده، در اواخرعمر از کثرت نوشتن در دفاع از اهل البیت علیهم السلام، دست راستش آسیب می بیند ولی با دست چپ شروع به نوشتن می کند.

او در نوشتن کتاب فقط از کاغذ اسلامی که به دست مسلمانان تهیه می شد،استفاده می کرد[1].


[1] - به نقل از شرح حال مختصر آن بزرگوار، صص19 و29، انتشارات صبح امید یاران

همه مؤمنان پیامبر اسلام و امیر المؤمنین علیهما السلام را هنگام مرگ می بینند و این بشارتی است که خدای عزوجل به مؤمن در ابتدای ورودش به جهان ابدیت داده است. به این مسأله در قرآن کریم تصریح شده است.

اهمیت این مطلب بدان جهت است که انسان بیدار را برای تولی و تبری می کشاند و تأثیر خودش را برای بهبود سبک زندگی وی می گذارد.

وقتی انسانی بداند که ولایت پذیری باعث سعادتمندی و خوشی وی خواهد بود، پایه های زندگی خود را طبق آن بنا می نماید.

به این روایت نورانی توجه کنیم:

فِی الْکَافِی عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ :

یَا عُقْبَةُ لاَ یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلاَّ هَذَا الْأَمْرَ الَّذِی أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ مَا بَیْنَ أَحَدِکُمْ وَ بَیْنَ أَنْ یَرَى مَا تَقَرُّ بِهِ عَیْنُهُ[1] إِلاَّ أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ إِلَى هَذِهِ ثُمَّ أَهْوَى بِیَدِهِ إِلَى الْوَرِیدِ[2] ثُمَّ اتَّکَى وَ کَانَ مَعِی الْمُعَلَّى فَغَمَزَنِی[3] أَنْ سَلْهُ.

فَقُلْتُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِذَا بَلَغَتْ نَفْسُهُ هَذِهِ أَیَّ شَیْءٍ یَرَى؟ فَقُلْتُ لَهُ: بِضْعَةَ عَشْرَةَ مَرَّةً:أَیَّ شَیْءٍ؟ فَقَالَ فِی کُلِّهَا:یَرَى لاَ یَزِیدُ عَلَیْهَا.

ثُمَّ جَلَسَ فِی آخِرِهَا فَقَالَ:یَا عُقْبَةُ ! فَقُلْتُ:لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ،فَقَالَ:أَبَیْتَ إِلاَّ أَنْ تَعْلَمَ،فَقُلْتُ:نَعَمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّمَا دِینِی مَعَ دِینِکَ فَإِذَا ذَهَبَ دِینِی کَانَ ذَلِکَ[4] کَیْفَ لِی بِکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ کُلَّ سَاعَةٍ،وَ بَکَیْتُ فَرَقَّ لِی فَقَالَ:یَرَاهُمَا وَ اللَّهِ،قُلْتُ:بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ هُمَا؟قَالَ:ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ،یَا عُقْبَةُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ مُؤْمِنَةٌ أَبَداً حَتَّى تَرَاهُمَا، قُلْتُ فَإِذَا نَظَرَ إِلَیْهِمَا الْمُؤْمِنُ أَ یَرْجِعُ إِلَى الدُّنْیَا؟ فَقَالَ:لاَ یَمْضِی أَمَامَهُ إِذَا نَظَرَ إِلَیْهِمَا مَضَى أَمَامَهُ فَقُلْتُ لَهُ: یَقُولاَنِ شَیْئاً؟ قَالَ:نَعَمْ یَدْخُلاَنِ جَمِیعاً عَلَى الْمُؤْمِنِ فَیَجْلِسُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عِنْدَ رِجْلِهِ،فَیُکِبُّ[5] عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَیَقُولُ یَا وَلِیَّ اللَّهِ أَبْشِرْ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِنِّی خَیْرٌ لَکَ مِمَّا تَرَکْتَ مِنَ الدُّنْیَا،ثُمَّ یَنْهَضُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَیَقُومُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّى یُکِبَّ عَلَیْهِ فَیَقُولَ:یَا وَلِیَّ اللَّهِ أَبْشِرْ أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الَّذِی کُنْتَ تُحِبُّهُ أَمَا لَأَنْفَعَنَّکَ،ثُمَّ قَالَ:إِنَّ هَذَا فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ،فَقُلْتُ:أَیْنَ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ هَذَا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ؟قَالَ فِی یُونُسَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَاهُنَا «الَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرىٰ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ فِی الْآخِرَةِ لاٰ تَبْدِیلَ لِکَلِمٰاتِ اللّٰهِ ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ». 

ترجمه:

عقبه گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود:
اى عقبه! خداوند در روز قیامت، هیچ چیز را از بندگانش نمى‌پذیرد، مگر این امر (ولایت) را که شما (شیعیان) بر آن هستید، و هیچ یک از شما نخواهد دید آن‌چه را که چشم او را روشن نماید، مگر زمانى که جان او به این‌جا برسد.
سپس با دست مبارک خود به شاهرگ خویش اشاره فرمود، آن‌گاه تکیه داده و نشست.
معلّى که همراه من بود، با چشم اشاره کرد که در این مورد از حضرتش بیشتر بپرسم.
گفتم: اى پسر رسول خدا! هرگاه جان محتضر به این‌جا برسد، چه چیزى را مى‌بیند؟ بیش از ده بار پرسیدم: چه چیزى را مى‌بیند؟
ولى امام در همۀ آن‌ها فرمود: مى‌بیند و چیزى بر آن نیافزود.
سپس در آخرین پرسش نشست و فرمود: اى عقبه!
گفتم: آرى، بفرمایید!
فرمود: گویى دست نخواهى کشید مگر پاسخ سؤال را بدانى‌؟
گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا! دین من فقط‍‌ دین شماست. هرگاه دین من برود، میان من و شما جدایى خواهد افتاد. چگونه مى‌توانم در حضور شما باشم و پاسخ خویش نگیرم‌؟! سپس گریان شدم. حضرت چون چنین دید، دلش به حالم سوخت و فرمود: به خدا سوگند! آن دو را مى‌بیند.
گفتم: پدر و مادرم فداى شما باد! آن دو کیستند؟
فرمود: آن‌ها رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام هستند. اى عقبه! هیچ مؤمنى نمى‌میرد، مگر این‌که آن‌ها را مى‌بیند.
گفتم: هرگاه مؤمن ایشان را چنین ببیند، آیا دوباره به دنیا باز مى‌گردد؟
فرمود: نه، به جلو پیش خواهد رفت، هرگاه ایشان را ببیند.
گفتم: آیا چیزى به او مى‌گویند؟
فرمود: آرى، هر دو با هم نزد مؤمن آیند. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در کنار سر و على علیه السّلام در کنار پاى او خواهند نشست، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رو به او مى‌کند و مى‌فرماید: اى دوست خدا! بشارت باد بر تو! من رسول خدایم. من از آن‌چه که از دنیا ترک کرده‌اى، براى تو بهترم.
سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله برمى‌خیزد و على علیه السّلام به پاخاسته و رو به او مى‌کند و مى‌فرماید: اى دوست خدا! بشارت باد بر تو. من على بن ابى طالبم، آن کسى که او را دوست مى‌داشتى. آگاه باش که به تو سود خواهم رساند.
سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: این حقیقت در کتاب خداى متعال مذکور است.
گفتم: خداوند مرا فداى تو گرداند! در کجاى کتاب خداست‌؟
فرمود: در سورۀ یونس، آن‌جا که خداى متعال مى‌فرماید:«آن کسانى که ایمان آورده و پرهیزگار شدند، براى آن‌ها بشارت باد در زندگى دنیا و جهان آخرت و کلمات خداوند را تغییرى نیست، و این همان رستگارى بزرگ است».

 

حدیث دوم:

در این حدیث تصریح به رؤیت امام حسن و امام حسین علهما السلام نیز شده است:

 فِی تَفْسِیرِ الْعَیَّاشِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ قَالَ:قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِنَّمَا أَحَدُکُمْ حِینَ تَبْلُغُ نَفْسُهُ هَاهُنَا یَنْزِلُ عَلَیْهِ مَلَکُ الْمَوْتِ فَیَقُولُ:أَمَّا مَا کُنْتَ تَرْجُو فَقَدْ أُعْطِیتَهُ،وَ أَمَّا مَا کُنْتَ تَخَافُهُ فَقَدْ أَمِنْتَ مِنْهُ وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى مَنْزِلِهِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُقَالُ لَهُ: 

انْظُرْ إِلَى مَسْکَنِکَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ انْظُرْ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ[6]. 

 

حدیث سوم:

در این حدیث هرکس با حسین علیه السلام ارتباطی داشته قطعا بهشتی است.

وَ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ اَلْیَمَانِ قَالَ: رَأَیْتُ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ آخِذاً بِیَدِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ هَذَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ أَلاَ فَاعْرِفُوهُ وَ فَضِّلُوهُ فَوَ اَللَّهِ لَجَدُّهُ أَکْرَمُ عَلَى اَللَّهِ تَعَالَى مِنْ جَدِّ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هَذَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ جَدُّهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ جَدَّتُهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ أُمُّهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ أَبُوهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ عَمُّهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ عَمَّتُهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ خَالُهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ خَالَتُهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ أَخُوهُ فِی اَلْجَنَّةِ وَ هُوَ فِی اَلْجَنَّةِ وَ مُحِبُّوهُمْ فِی اَلْجَنَّةِ وَ مُحِبُّو مُحِبِّیهِمْ فِی اَلْجَنَّةِ[7] .

 

[1] - قرة العین:برودتها و انقطاع بکائها و رؤیتها ما کانت مشتاقة إلیه،و القر-‎‎بالضم-‎‎ :ضد الحرّ،و العرب تزعم أن دمع الباکی من شدة السرور بارد و دمع الباکی من الحزن حار فقرة العین کنایة عن الفرح و السرور و الظفر بالمطلوب.

[2] - الورید:عرق فی العنق و یقال له حبل الورید.

[3] - غمزه:عصره و کبسه بیده.

[4] -  قال فی الوافی: کان تامة ای إذا ذهب دینی تحقّق تخلفى عنک و مفارقتی إیاک و عدم اکتراثى بالجهل بما تعلم«انتهى»و فی تفسیر العیّاشیّ و المنقول عن المحاسن«انما دینی مع دمی فإذا ذهب دینی کان ذلک»و علیه فالمعنى ان دینی مقرون بحیاتی فمع عدم الدین فکأنّی لست بحی.

[5] -  أکب علیه:أقبل إلیه و لزمه.

[6] - تفسیر نور الثقلین،ج2،ص312

[7] -  کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام , جلد 1 , صفحه 306

مراقب باید احترام این روز را درک و جایگاه مهم آن را در اسلام و ایمان بشناسد.

این روز از دو جهت شریف است که هر دو جهت نظیر یکدیگر هستند:

اول ثبوت نبوت و دوم ثبوت ولایت که با اولى بناى اسلام و با دومى بناى ایمان استوار مى‌شود. و از همین جاست که یکى از علماى اهل سنت با تأمل در آیه مباهله و این که خداوند در این آیه على را نفس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم خوانده و او را با پیامبر یکى دانسته است مذهب حق را تشخیص داده و شیعه مى‌گردد.

بنابراین انسان منصف باید به جهت اینکه این روز، روز ثبوت اسلام و ایمان است به شرف و کرامت آن معتقد شود. این کرامت را مانند کرامت ایمان به خدا، رسول، حجتها، نشانه‌ها، کتابها و تمامى رسولان او دانسته و بالاتر، این روز را برابر تمام نعمتهاى دنیا و آخرت بداند.

سپس بیندیشد که چگونه خداوند این اسباب را براى هدایت او ایجاد و با عزت اسلام او را عزیز گردانیده، و بدین طریق او را مورد لطف خود قرار داده است. و اینکه اگر خداوند با دلایل عقلى او را به اسلام هدایت مى‌کرد ولى چنین وقایعى دلایل عقلى را تأیید نمى‌کرد، ممکن بود دشمن او را به شک و شبهه گرفتار ساخته و او را از دین و ایمان خارج کند، و او را به کفر و عذاب همیشگى و جاویدان مبتلا کند. و نیز اگر این حادثه که کفار را با پذیرش مالیات و خوارى، خوار نمود، بوقوع نمى‌پیوست آنان عزت و توانایى خود را حفظ کرده و با اسلام و مسلمین درگیر مى‌شدند. که نتیجه آن چیزى جز در سختى افتادن مسلمانان نبود و حتى شاید عده‌اى ضعیف النفس بر اثر این سختیها و مشکلات از دین خارج مى‌شدند. ولى خداوند با این حادثه و آشکار ساختن شرف و کرامت دوستان خود تمامى این سختیها و خطرات بزرگ را تبدیل به آسایش دائمى نمود. این نعمت آنقدر بزرگ است که کسى توان اندازه‌گیرى و سپاسگزارى آن را ندارد.

با توجه به این مطالب لازم است بمقدار ارزش این نعمت در سپاسگزارى آن تلاش نمود. و در صورتى که نتوان آنچنان که حق آن است شکر آن را بجاى آورد، باید باندازه توان براى سپاسگزارى آن تلاش کرد[1].

 

[1] المراقبات ترجمه ابراهیم محدث بندرریگی ٬ صفحه ۵۰۰ تا ۵۲۲

پرسش :

چه نکته های مهمی از قضیه مباهله حضرت محمد(ص) به دست می آید؟

پاسخ :

واقعه مباهله ، از جهات مختلفى حائز اهمّیت و قابل تأمّل و بررسى است . مهم ترین و برجسته ترین نکاتى که در این رویداد ملاحظه مى شود، عبارت اند از :

۱ . اثبات حقّانیت اسلام در برابر مسیحیت

واقعه مباهله ، نشان داد که رهبران مسیحى نجران ، مانند دیگر علماى مسیحى معاصر پیامبر صلى الله علیه و آله ، علائم پیامبر خاتم را در کتب آسمانى خود، خوانده بودند و آنها را کاملاً بر شخصِ ایشان، منطبق مى دانستند ؛ امّا براى آن که موقعیت خود را در جامعه مسیحیت از دست ندهند ، حق را کتمان مى کردند ، چنان که قرآن تصریح مى فرماید :

«الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ [1].

کسانى که به آنان کتاب دادیم، او را مى شناسند، همچنان که فرزندان خود را مى شناسند ؛ لیکن گروهى از ایشان، حقیقت را پوشیده مى دارند، با آن که مى دانند»  .

بنا بر این ، جریان مباهله ، نه تنها براى اثبات صداقت و حقّانیت پیامبر صلى الله علیه و آله در برابر مسیحیت نجران، از هر برهانى کارآیى بیشترى داشت ، بلکه یکى از ادلّه حقّانیت اسلام در برابر مسیحیت در طول زمان و تا دامنه قیامت است . جالب توجّه، این که: از زمان واقعه مباهله در سال نهم هجرى تا کنون، هیچ عالم مسیحى اى براى مباهله با مسلمانان، اعلام آمادگى نکرده است .

۲ . اثبات جانبدارى اسلام از منطق و صلح

دومین نکته قابل توجّه در واقعه مباهله ، اثبات جانبدارى اسلام از منطق و صلح است . این ماجرا نشان مى دهد که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در برخورد با قدرت هاى مخالف خود ، در گام نخست، تلاش مى کرد با بهره گیرى از گفتگو و مناظره و استفاده از دلیل و برهان، آنها را به حق دعوت نماید و در گام دوم ، اگر معتقد به خدا بودند ، آنها را به مباهله و داورى خداوند متعال مى خواند ، و اگر مباهله را هم نمى پذیرفتند ، در صورتى که شرایط اسلام را قبول مى کردند ، پیمان نامه سیاسى امضا مى کرد . بنا بر این، استفاده اسلام از قدرت در میدان نبرد ، تنها براى شکستن سدهاى آگاهى و آزادى اندیشه بود .

۳ . اثبات برترى اهل بیت علیهم السلام

در واقعه مباهله ، پیامبر صلى الله علیه و آله براى بیان مصداق  «أبنائنا»  در آیه مباهله ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام را ، و براى روشن شدن مصداق  «نسائنا»  ، فاطمه علیهاالسلامرا ، و براى نشان دادن مصداق  «أنفسنا»  ، امام على علیه السلام را ، همراه خود براى مباهله برد و آنان را اهل خود خواند[2] . این اقدام پیامبر صلى الله علیه و آله ، بیانگر برترى آنان بر سایر امّت اسلامى است ، چنان که اهل بیت علیهم السلام در احادیث فراوان و در موارد متعدّدى، براى نشان دادن جایگاه الهى و قرآنى خود ، به آیه مباهله احتجاج کرده اند[3] .

۴ . اثبات خلافت بلا فصل امام على علیه السلام

آیه مباهله در کنار اقدام عملى پیامبر صلى الله علیه و آله در معرّفى امام على علیه السلام به عنوان «نفس» خود ، به روشنى نشان مى دهد که پس از پیامبر صلى الله علیه و آله هیچ یک از صحابه، مانند على علیه السلام شایستگى خلافت بلافصل ایشان را ندارد.

از این رو، امام رضا علیه السلام در جواب مأمون که پرسید : دلیل بر خلافت جدّت [على بن ابى طالب] چیست ؟ عبارتِ  «خودمان»  را بیان مى نماید و وقتى مأمون مى گوید: این در صورتى است که  «زنانمان»  نبود؛ ولى امام رضا علیه السلام در جواب مى فرماید که : «اگر  «پسرانمان»  نبود، دلالت نداشت»، که مأمون، ساکت مى شود .

 

[1] بقره : آیه ۱۴۶ .

[2] در کتاب المحاسن و المساوى (ص ۴۲) ، به نقل از مردى از بنى هاشم آمده که : پدرم برایم نقل کرد : در جلسه محمّد بن عایشه در بصره شرکت کردم . مردى از وسط جمعیت برخاست و[رو به محمّد کرد و ]گفت : اى ابو عبد الرحمان! با فضیلت ترین صحابه پیامبر خدا چه کسانى بودند ؟ گفت : ابو بکر ، عمر ، عثمان ، طلحه ، زبیر ، سعد ، سعید ، عبد الرحمان بن عوف و ابو عبیده جرّاح . آن مرد به محمّد گفت : پس على بن ابى طالب کجاست ؟ گفت : اى مرد! در باره اصحاب پیامبر خدا پرسیدى ، یا در باره خودش ؟ گفت : در باره اصحابش پرسیدم . گفت : خداوند ـ تبارک و تعالى ـ مى فرماید :  « قُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ؛ بگو : بیایید ، پسرانمان و زنانمان و خودمان و خودتان را فرا بخوانیم»  (آل عمران : آیه ۶۱) . با این وصف ، چگونه اصحاب پیامبر ، همانند خود او خواهند بود ؟!

[3] ر.ک : ص۲۸۱ (فصل دوم : استدلال هاى اهل بیت علیهم السلام به ماجراى مباهله) .

امام کاظم علیه السلام:

فی قَولِ اللّه ِ عز و جل «یَأَبَتِ اسْتَئجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِینُ»:

 قالَ لَها شُعَیب:

 یا بُنَیَّةُ هذا قَوِیٌّ قَد عَرَفتِهِ بِدَفعِ الصَّخرَةِ، الأَمینَ مِن أینَ عَرَفتِهِ؟

قالَت: یا أبَتِ، إنّی مَشَیتُ قُدّامَهُ، فَقالَ:

 اِمشی مِن خَلفی فَإِن ضَلَلتُ فَأَرشِدینی إلَى الطَّریقِ، فَإِنّا قَومٌ لا نَنظُرُ فی أدبارِ النِّساءِ.[1]

 

امام کاظم علیه السلام:

درباره این سخن خداوند عز و جل به نقل از دختر شعیب، خطاب به پدر که: «اى پدر! او (موسى) را استخدام کن؛ چرا که بهترین کسى است که استخدام مى کنى: هم نیرومند [و هم] امانتدار است»: شعیب علیه السلام به دخترش گفت: «دخترم! نیرومندى این مرد را با برداشتن سنگ، دانستى، امانتدارى اش را از کجا دانستى؟ ».

دختر گفت:

 پدرم! من، پیشاپیش او راه مى رفتم. به من گفت:

 پشتِ سرم حرکت کن و اگر اشتباه رفتم، راه را به من نشان بده. زیرا ما مردمانى هستیم که به پشتِ سر زنان، نگاه نمى کنیم.

 

نکته:

 آنکه چشم چرانی دارد و دنبال ناموس دیگران می افتد از مسیر انبیاء به دور است و بر پیشانیش مهر خائن زده می شود.

چنین شخصی قابل اعتماد نیست و لذا تزویج ناموس به چنین فردی خود خیانتی دیگر است.

 

[1] - کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۱۹ ح ۴۹۷۴.

حضرت امام خامنه ای حفظه الله:

نهج البلاغه از جهات مختلفی حائز اهمیت است، شاید بشود گفت که نهج البلاغه یک مجموعه ای است از عمده ترین مباحث معارف اسلامی؛ و همه ی چیزهایی که برای یک انسان مسلمان و یک جامعه ی مسلمان لازم است در نهج البلاغه از آن سخنی و حرفی و به آن اشاره ای یا درباره ی آن بحثی و هدایتی هست.

از توحید و عقاید اسلامی و اصول دین تا اخلاق و تهذیب و تزکیه ی نفسانی؛ و از سیاست ملکداری و کیفیت ادارهی صحنه های عظیم فعالیت اجتماعی تا تنظیم روابط اخلاقی و خانوادگی؛ از جنگ و سیاست و حکمت و علم و مغیبات و همه چیز در این کتاب شریف هست[1].


[1] سخنرانی درباره ی هنر ۱۳۶۱/۰۵/۰۳

زیارت غدیریه از زیارتنامه‌های امام علی(ع) که از طرف امام هادی(ع) در روز غدیر صادر شده است. محور این زیارت، تولی و تبری و محتوای آن بیان فضائل امام علی(ع) است. زیارت غدیریه را در هر موقع از سال می‌توان خواند.

زمان صدور

معتصم خلیفه عباسی، امام هادی(ع) را از مدینه به سامرا فرا خواند. در روز غدیر، امام به نجف رسید و امیرالمومنین(ع) را زیارت کرد[1]. که متن آن به زیارت غدیریه مشهور است.

در کتاب‌های دعا وزیارت زمان خواندن آن، روز عید غدیر ذکر شده است[2].

 شیخ عباس قمی با استناد به کلام عثمان بن سعید گفته است که این زیارت را در هر روز از نزدیک و دور می‌توان خواند[3].

سند زیارت

این زیارتنامه را ابن مشهدی از شاذان بن جبرئیل قمی از محمد بن علی طبری از ابوعلی طوسی از پدرش شیخ طوسی از شیخ مفید از ابن قولویه از کلینی از علی بن ابراهیم قمی از پدرش از حسین بن روح نوبختی و عثمان بن سعید عمری از امام حسن عسکری(ع) از امام هادی(ع)روایت کرده‌اند[4]. گفته شده در وثاقت هیچ‌یک از راویان این زیارتنامه تردید نشده است. همچنین محدث قمی نوشته است که: «کمتر حدیثی به قوت سند این زیارت‌نامه می‌رسد»[5].

محور و محتوای زیارت

محور اصلی زیارت غدیریه، اصل تولی و تبری و محتوای اصلی آن بیان فضائل امام علی(ع) است.

 مهمترین بخش‌های این فضیلت‌ها عبارتند از:

فضیلت‌های قرآنی: در این زیارت بیش از ۳۰ آیه آمده است که بیان فضایل امیرالمؤمنین(ع) است؛ نظیر آیه لیله المبیت، آیه تبلیغ، آیه ولایت و ...

فضیلت‌های حدیثی: در زیارت غدیریه به بیان فضایلی که پشتوانه روایی در منابع حدیثی شیعه واهل سنت دارد، اشاره شده است. مانند امیرالمؤمنین، سید الوصیین، وارث علم النّبیین، ولی ربّ العالمین، امین‌الله فی ارضه، سفیر‌الله فی خلقه، الحجّه البالغه علی عباده، دین‌الله القویم، صراط مستقیم، نبأ عظیم، اوّل من آمن باللّه، سید المسلمین، یعسوب المؤمنین، امام المتقین، قائد الغرّ المحجّلین، امام المّتقین، اوّل من صدّق بما انزل الله علی نبیه و...

فضیلت‌های تاریخی: این زیارت، مطالبی از رشادت‌های تاریخی امام علی(ع)و فداکاری‌های آن حضرت در راه دین اسلام را بیان کرده است. از جمله: جنگ بدر، احزاب، اُحد، جنگ حُنین، صفّین، جمل، نهروان و...

در این زیارت همچنین به ماجرای فدک، بیزاری از دشمنان ولایت و برائت از قاتلان امام حسین(ع) و شهادت عمّار، شهادت حضرت علی(ع)و شهادت سیدالشّهدا علیه السلام اشاره شده است.

 


[1] - جعفریان، حیات فکری-سیاسی امامان شیعه(ع)، ۱۳۹۳ش، ص۶۹۳.

[2] - شهید اول، المزار،۱۴۱۰ق، ص۶۴

[3] - قمی، هدیة الزائرین، ۱۳۸۳ش، ص۲۴۲؛ مفاتیح الجنان، اسوه، ص۳۶۱.

[4] - ابن مشهدی، المزار، ۱۴۱۹ق، ص۲۶۳.

[5] - قمی، هدیة الزائرین، ۱۳۸۳ش، ص۲۴۱؛ مفاتیح الجنان، اسوه، ص۳۶۳.

با کلیک روی عکس متن زیارت را دانلود کنید

با کلیک بر روی عکس زیر جامعترین سخنان مقام معظم رهبری درباره غدیر را با فرمت pdf دانلود کنید.

             

 

1-      عید غدیر اگرچه شاخص فرقه‌ى امامیه‌ى شیعه است، ولى در واقع با مفهوم و محتوا و مضمون گسترده‌اى که این حادثه دارد، این عید متعلق به همه‌ى مسلمانان، بلکه با توضیحى که عرض خواهم کرد، متعلق به همه‌ى کسانى است که براى بهروزى انسان دل میسوزانند.

2-      ما شیعیان این اعتقاد راسخ را که متکى به دلیل متقن و غیر قابل تردید است، درباره‌ى امیرالمؤمنین على‌بن‌ابى‌طالب (علیه‌السّلام) داریم. این حدیث متواتر - یعنى حدیث روز غدیر - را که همه‌ى محدثین بزرگ اسلام، از شیعه و سنى نقل کرده‌اند، مستند این عقیده‌ى متقن میدانیم.

3-      پیغمبر اکرم در یک روز گرم و در یک نقطه‌ى حساس، در مقابل چشم مردم، على‌بن‌ابى‌طالب (علیه الصّلاة و السّلام) را به عنوان امام مسلمین پس از خود و ولى امر امور اسلام معین کرد و به مردم معرفى کرد؛ «من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه».این عطف به آیات متعددى است که ولایت پیغمبر از سوى خداى متعال تثبیت شده است؛ «انّما ولیّکم اللَّه و رسوله» و آیات متعدد دیگر. می فرماید: آن کسى که من ولى او هستم، این على ولى اوست. هر معنائى که ولایت در مورد پیغمبر دارد، همان معنا در مورد امیرالمؤمنین با این نصب پیغمبر و معرفى پیغمبر محقق است. این یک دلیل محکم و مستندِ غیر قابل تردید است. در این خصوص، بزرگان بحث کرده‌اند. لازم نیست وارد بحثهاى اعتقادى بشویم؛ این مسلّم است.
على‌بن‌ابى‌طالب را آن روز همه‌ى مردم از نزدیک آزموده بودند؛ کسى نبود که نسبت به این نصب امیرالمؤمنین دچار تردید شود. روشن بود که این مرد فداکارِ مخلصِ داراى مرتبه‌ى عالى ایمان و تقوا، شایسته‌ى یک چنین حرکتى از سوى پیغمبر اکرم و در واقع از سوى خداى متعال است. نصب امیرالمؤمنین، نصب نبوى نبود؛ نصب الهى بود؛ این شأن پروردگار بود که پیغمبر این را به مردم مؤمن ابلاغ کرد.

4-      امیرالمؤمنین آن روزى که به همراه پیغمبر وارد مدینه شد، یک جوان بیست و دو سه ساله بود. جوانهاى بیست و دو سه ساله‌ى امروز رفتار خود را مقایسه کنند با آنچه که آن جوان ممتازِ در طول تاریخ بشریت از خود بروز داد. همین جوان بود که ستاره و قهرمان جنگ بدر شد؛ همین جوان بود که در جنگ احد آنچنان درخشید که همه‌ى مسلمانها به عظمت کار او وقوف پیدا کردند؛ همین جوان بود که در امتحانهاى گوناگون، در غزوات پیغمبر، در ایستادگى در برابر فشار جبهه‌ى کفر و استکبارِ آن روز در کنار پیغمبر ایستاد؛ همین جوان بود که به دنیا تعلق خاطر پیدا نکرد. آن روزى که پیغمبر اکرم او را - که در عین حال جوان بود - نصب میکرد، این جوان در چشم مسلمانان عظمتى داشت که این عظمت براى کسى قابل انکار نبود. هیچ کس  هم این را انکار نکرده است؛ نه در آن زمان، و نه در زمانهاى بعد.

5-      ماجراى غدیر فقط نصب یک جانشین براى پیغمبر نبود. غدیر دو جنبه دارد: یکى جنبه‌ى نصب جانشین است. جنبه‌ى دیگر قضیه، توجه دادن به مسئله‌ى امامت است؛ امامت با همان معنائى که همه‌ى مسلمین از این کلمه و از این عنوان می فهمیدند. امامت یعنى پیشوائى انسانها، پیشوائى جامعه در امر دین و دنیا؛ این یکى از مسائل اصلى در طول تاریخ طولانى بشر بوده است. مسئله‌ى امامت، یک مسئله‌ى مخصوص مسلمانها یا مخصوص شیعیان نیست. امامت یعنى یک فردى، یک گروهى بر یک جامعه‌اى حکمرانى میکنند و جهت حرکت آنها را در امر دنیا و در امر معنویت و آخرت مشخص میکنند. این یک مسئله‌ى همگانى است براى همه‌ى جوامع بشرى.

6-      خوب، این امام دو جور می تواند باشد: یک امامى است که خداى متعال در قرآن می فرماید: «و جعلنا هم ائمّة یهدون بأمرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصّلوة و ایتاء الزّکوة و کانوا لنا عابدین». این امامتى است که به امر پروردگار، مردم را هدایت میکند؛ مردم را از خطرها، از سقوط گاه‌ها، از لغزشگاه‌ها عبور میدهد؛ آنها را به سرمنزل مقصود و مطلوب از حیات دنیوى انسان - که خداوند این حیات را به انسان داده، براى رسیدن به آن مقصود - میرساند و به آن سمت هدایت میکند. این یک جور امام است که مصداق آن، انبیاى الهى‌اند؛ مصداق آن، پیغمبر اکرم است که امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) در منا مردم را جمع کرد و فرمود: «انّ رسول اللَّه کان هو الامام». اولین امام، خود پیغمبر است. پیغمبران الهى، اوصیاى پیغمبران، برگزیده‌ترین انسانها، از این دسته امامهاى نوع اولند؛ که اینها کارشان هدایت است، از سوى خداى متعال رهنمائى میشوند، این رهنمائى را به مردم منتقل میکنند: «و اوحینا الیهم فعل الخیرات»؛ کارشان کار نیک است، «و اقام الصّلوة»؛ نماز را برپا میدارند - که نماز رمز ارتباط و اتصال انسان به خداست - «و کانوا لنا عابدین»؛ بنده‌ى خدا هستند، مانند همه‌ى انسانها که بندگان خدا هستند. عزت دنیوى آنها کمترین آسیبى به بندگى خدا در وجود آنها و در دل آنها نمیزند. این یک دسته.
یک دسته‌ى دیگر: «و جعلنا هم ائمّة یدعون الى النّار»،که در قرآن درباره‌ى فرعون وارد شده است. فرعون هم امام است. به همان معنا که در آیه‌ى اول «امام» استعمال شده بود، در اینجا هم امام به همان معناست؛ یعنى دنیاى مردم و دین مردم و آخرت مردم - جسم و جان مردم - در قبضه‌ى قدرت اوست، اما «یدعون الى النّار»؛ مردم را به آتش دعوت میکنند، مردم را به هلاکت دعوت میکنند.

7-      سکولارترین حکومتهاى دنیا هم، على‌رغم آنچه که ادعا میکنند، چه بدانند، چه ندانند، دنیا و آخرت مردم را در دست گرفته‌اند. این دستگاههاى عظیم فرهنگى که امروز نسل جوان بشر را در چهارگوشه‌ى دنیا به سمت بد اخلاقى و فساد و تباهى دارند حرکت و سوق میدهند، همان امامانى هستند که «یدعون الى النّار». دستگاه‌هاى قدرتند که به خاطر منافع خودشان، به خاطر حاکمیتهاى ظالمانه‌شان، به خاطر رسیدن به اهداف گوناگون سیاسى‌شان مردم را میکشانند؛ دنیاى مردم هم دست آنهاست، آخرت مردم هم دست آنهاست، جسم و جان مردم در اختیار آنهاست.
اینکه ادعا بشود که در مسیحیت، کلیسا به آخرت میپردازد، حکومت به دنیا میپردازد، یک مغالطه است. آنجائى که قدرت دست انسانهاى بیگانه‌ى از دین و اخلاق باشد، کلیسا هم در خدمت آنها قرار میگیرد؛ معنویت هم در پنجه‌ى اقتدار آنها خرد میشود و از بین میرود؛ جسم و جان انسانها زیر تأثیر عوامل قدرت آنهاست؛ این مسئله‌ى همیشه‌ى بشر است.

8-      یک جامعه، یا زیر سرپرستى امام عادل است - که «من اللَّه» است، هادى به خیرات است، هادى به حق است - یا در اختیار انسانهائى است که از حق بیگانه‌اند، با حق ناآشنایند و در موارد بسیارى با حق عناد میورزند. چون حق با منافع شخصى آنها، با منافع مادى آنها سر سازش ندارد، با حق عناد میورزند. پس یکى از این دو حال است؛ از این دو حال خارج نیست.

9-      اسلام با تشکیل حکومت در مدینه و تشکیل جامعه‌ى مدنى نبوى نشان داد و ثابت کرد که اسلام فقط نصیحت کردن، موعظه کردن و دعوت کردن به زبان نیست. اسلام میخواهد حقایق احکام الهى در جامعه تحقق پیدا کند؛ این جز با ایجاد قدرت الهى امکان‌پذیر نیست. بعد هم پیغمبر اکرم در پایان عمر مبارکش، به دستور الهى، به الهام الهى، نفر بعد را خودش معین کرد. البته مسیر تاریخ اسلام مسیر دیگرى رفت. آنچه که پیغمبر میخواست، آنچه که اسلام میخواست، این بود. این یک طرحى شد که در تاریخ ماند. نباید تصور کرد که اندیشه‌ى پیغمبر شکست خورد؛ نه، شکست نخورد؛ در آن برهه تحقق پیدا نکرد، اما این خط شاخص در جامعه‌ى اسلامى و در تاریخ اسلامى باقى ماند. امروز شما در این گوشه‌ى از دنیاى اسلام نتائج آن را مى‌بینید و به فضل الهى، به حول و قوه‌ى الهى، این الگو، این خط واضح، در دنیاى اسلام روزبه‌روز همه‌گیرتر خواهد شد؛ این مضمون غدیر است.

10-  بنابراین مسئله‌ى غدیر، فقط مسئله‌ى شیعه نیست؛ مسئله‌ى مسلمانان، بلکه مسئله‌ى همه‌ى انسانهاست. آنهائى که بیندیشند، میدانند که این خط روشن، خطى است که متعلق به همه‌ى انسانهاست؛ جز این راهى وجود ندارد. اگر قدرت در اجتماعات انسانى دست شیطان‌صفتان باشد، دنیا به همان راهى میرود که شما امروز مظاهر آن را در دنیاى مدرن مشاهده میکنید. هرچه دنیا مدرنتر بشود، خطرِ آنگونه حکومتها بیشتر میشود. البته هرچه دنیا از لحاظ علم و معرفت پیشتر برود، امکان و احتمال بروز خط هدایت هم بیشتر میشود. اینجور نیست که ما با پیشرفت علم احساس کنیم که این خط هدایت عقب افتاد؛ نه، جلو میرود.[1]

 

             

 


[1]- بیانات معظم له در تاریخ ۴ /آذر/ ۱۳۸۹