محمد علی فتحی

رسانه حاج فتحی، دیدگاه ها، برنامه ها، دروس

محمد علی فتحی

رسانه حاج فتحی، دیدگاه ها، برنامه ها، دروس

محمد علی فتحی
طبقه بندی موضوعی
پاسخ های استاد

۱۱۷ مطلب با موضوع «اهل البیت علیهم السلام» ثبت شده است

 

شافعى در جواب کسى که از او درباره حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام سئوال کرد گفته است:

چه بگویم درباره مردى که دوستانش مناقب و کمالات او را از روى تقیّه و ترس پنهان کردند، ودشمنانش از روى کینه و عداوت پوشیده داشتند، و با این وصف، فضائل او مشرق و مغرب عالم راپر کرده است.

و سیّد تاج الدین عاملى همین معنا را در ضمن شعر آورده است:

 

لقد کتمت آثار آل محمّد

محبّوهم خوفاً وأعداؤهم بغضاً

فأبرز من بین الفریقین نبذة

بها ملأ اللَّه السماوات والأرضا

 

ترجمه اشعار:

آثار آل محمّد علیهم السلام را دوستانش از روى ترس،

و دشمنانش به خاطر دشمنى پنهان داشتند.

از بین این دو گروه مقدار کمى از آن ظاهر گردید،

 و خداوند با همان مقدار کم آسمانها و زمین را پر کرده است[1].

 

[1] برسى رحمه الله این حدیث را در کتاب «مشارق الأنوار: ۱۱۱» نقل کرده و آن را به نظم درآورده است.

 ترجمه کتاب نفیس (القطره): قطره ای از دریای فضایل اهل بیت علیهم السلام - تذییل: - جلد ۱، صفحه ۳۷۰

 

شهادت جانگداز امام  علی بن محمد الهادی علیه السلام را به همه دلدادگان اهل البیت پیامبر صلی الله علیه وآله تسلیت می گوییم.

ذیلا سخنی از کلمات نورانی آن امام همام را آورده وشرحی را که آیة المکارم شیرازی درباره آن دارند را خدمتتان تقدیم می داریم:

قَالَ الإمَامُ عَلِىِّ النَّقِىِّ علیه السلام:

«مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شرَّهُ».

امام هادى علیه السلام مى‏فرماید: کسى که شخصیّتش بر او بى ارزش باشد (ارزش براى خودش قائل نباشد) از شرّ او در امان نباش.

 

شرح حدیث:

یکى از مسائل مهم، مسائل نظام ارزشى در ادیان آسمانى در جوامع بشرى است. در عالم مادّه و در عالم معنویّت، هر چیزى قیمتى دارد و امورى ارزان و امورى با ارزش هستند و طبیعى است اگر انسان چیزى را کم‏بها تشخیص دهد، به آسانى آن را از دست خواهد داد و اگر پربها تشخیص دهد، به آسانى از دست نمى‏دهد؛ به عنوان مثال یک گوهر گرانبها در دست کودک، وسیله‏اى براى بازى است و در نظر او ارزشى ندارد و به ارزانى آن را از دست مى‏دهد.

جواهرهاى گرانقیمت و پربها در جهان داراى اسم است و یکى از گوهرهاى نامى دنیا توسّط شخص رهگذرى کشف شد، در حالى که بچّه‏ها با آن در حال بازى بودند و در مقابل چیز بى ارزشى آن رابه دست آورد.

شخصیّت انسان هم همین است، اگر براى آن ارزش قائل باشد به آسانى نمى‏فروشد. قرآن در این زمینه مى‏فرماید، در عالم هستى بعد از ذات پاک الهى چیزى گرانقیمت‏تر از انسان نیست و دلیل آن این است که همه چیز براى انسان خلق شده:

«خَلَقْتُ الأشْیَاءَ لِأجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ لِأجْلِى؛ همه اشیا را براى تو خلق کردم و تو را براى خودم خلق کردم»  و بالاترین مخلوقات خدا (فرشتگان) بر انسان سجده کردند «فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ؛ پس همه ملائکه بر آدم سجده کردند»، از این جا قیمت و ارزش انسان روشن مى‏شود. علاوه بر این تمام اشیا براى انسان مسخّر شده‏اند؛ یعنى همه آنها براى انسان کار مى‏کنند که نشان دهنده مقام انسان است.

حال اگر گوهر نفس را بشناسیم آن را در مقابل شهوات زودگذر و مقامات بى‏ارزش دنیایى نمى‏فروشیم، ولى اگر ارزش خود را نشناسیم، شخصیّت خود را مى‏فروشیم و از شرّ چنین انسانى باید ترسید، زیرا با مبلغ ناچیزى انسان مى‏کُشد، چرا که ارزشى براى خود قائل نیست.

حال در مقابل «مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ» که در روایت آمده «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ» چگونه است؟

جواب این سؤال را مولا على علیه السلام در سه جمله بیان مى‏فرمایند:

- مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ لَمْ یُهِنْهَا بِالْمَعْصِیَةِ؛ کسى که ارزش خود را بشناسد، با شهوات او را کوچک نمى‏کند.

- مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهْوَتُهُ؛ کسى که ارزش خود را بشناسد، شهوات در مقابل او کوچک است.

-  مَنْ کَرُمَتْ نَفْسُهُ صَغُرَتْ الدُّنْیَا فِى عَیْنِهِ؛ کسى که ارزش خود را بشناسد، دنیا در نظر او کوچک است[1].               


[1] - مشکات هدایت، ص: 74 ،اثر حضرت آیة الله مکارک شیرازی دام عزه

 

 

  آنچه می خوانید بخشی از دیدگاه های مقام معظم رهبری مد ظله در خصوص وجود مقدس حضرت امام باقر علیه السلام است از میان بیانات معظم له که در سایت پایگاه اطلاع رسانی معظم له منتشر شده تقدیم می گردد:

1-      این‌ بزرگوار که‌ حدود هجده‌ سال‌ دوران‌ امامتشان‌ طول‌ کشید، الگوی‌ کامل‌ تلاش‌ و مبارزه‌ و مجاهدت‌ خستگی‌ناپذیر و پر از مشکلات‌ برای‌ اشاعه‌ی‌ دین‌ و کلمه‌ی‌ حق‌ و راه‌ انداختن‌ جریان‌ فکری‌ درست‌ در دنیای‌ آن‌ روز بودند. هدفی‌ که‌ امروز ملت‌ ایران‌ برای‌ آن‌ تلاش‌ می‌کند ـ یعنی‌ زنده‌ کردن‌ سخن‌ حق‌ در دنیای‌ مادی‌ و منحط و گمراه‌ کننده‌ و غرق‌ در فساد ـ کاری‌ است‌ که‌ امام‌ باقر(علیه‌السلام‌) یک‌تنه‌ به‌ کمک‌ معدودی‌ از اصحاب‌ خود، در دنیای‌ بزرگ‌ آن‌ روز اسلام‌ انجام‌ می‌داد[1].

2-      شهادت امام باقر (علیه‌السّلام) که یک شهادت داراى پیام بود؛ لذا خود امام باقر وصیت کرد که بعد از او تا ده سال در منا به مناسبت این رحلت، یادبود برپا شود. در میان ائمه‌ى ما این بى‌سابقه است، بى‌نظیر است. یاد امام باقر، یعنى یاد سر برآوردن حیات دوباره‌ى جریان اصیل اسلامى در مقابله‌ى با تحریفها و مسخهائى که انجام گرفته بود[2].

3-      اقامه‌ى دین، وظیفه است. حاکمیت دین، هدف مهم همه‌ى ادیان است؛ «لیقوم النّاس بالقسط»(۱). قیام به قسط، قیام به عدل و حاکمیت الهى، هدف بزرگ ادیان است. اصلاً ائمه‌ى ما (علیهم‌الصّلاة و السّلام) تمام زجر و مصیبتشان به خاطر این بود که دنبال حاکمیت الهى بودند؛ والّا اگر امام صادق و امام باقر(صلوات‌اللَّه‌ علیهما) یک گوشه مى‌نشستند و چند نفر دور خودشان جمع مى‌کردند و فقط یک مسأله‌ى شرعى مى‌گفتند، کسى به آنها کارى نداشت. خود امام صادق در یک حدیث مى‌فرماید: «هذا ابوحنیفة له اصحاب و هذا الحسن البصرى له اصحاب[3]»؛ ابوحنیفه اصحاب دارد، حسن بصرى اصحاب دارد. پس، چرا به آنها کارى ندارند؟ چون مى‌دانند که آن حضرت داعیه‌ى امامت دارد؛ اما آنها داعیه‌ى امامت نداشتند. ابوحنیفه داعیه‌ى امامت نداشت. این علماى معروف اهل سنت - محدثان و فقهایشان - داعیه‌ى امامت نداشتند. اینها امام زمان را که هارون، منصور و عبدالملک بود، قبول داشتند[4].


[1] - دیدار و بیعت اقشار مختلف مردم کشور با معظم له،۱۹ /تیر/ ۱۳۶۸

[2] - بیانات در دیدار جمع کثیرى از بسیجیان کشور،۴ /آذر/ ۱۳۸۸

[3] - بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۷۴

[4] - سخنرانی‌ در جمع‌ علما و روحانیون‌ استان‌ لرستان‌،۳۰ /مرداد/ ۱۳۷۰

از یاسر، خادم مأمون روایت شده است: که زمانی، حضرت رضا(علیه‌السلام) وارد قصر حمید بن قحطبه شد، لباس را از تن بیرون آورد و به حمید داد، حمید آن را برای شستن به کنیز خود داد؛

اندکی نگذشت که کنیز آمد و رقعه‌ای با او بود، رقعه را به حمید داد و گفت: در گریبان لباس ابوالحسن یافتم. حمید به حضرت گفت: فدای شما گردم این‌ جاریه دست نوشته‌ای در گریبان پیراهن شما یافته، چیست؟

فرمود: تعویذی [دعای پناه‌جویی] است که آن را از خود دور نمی‌کنم، حمید گفت: ممکن است ما را به آن مشرّف کنی؟ فرمود: این تعویذی است که هرکه در گریبان خود نگاه دارد بلا از او دفع می‌شود و برای او نگاهداری، از شیطان رجیم است. آنگاه تعویذ را بر حمید خواند:

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ ، بِسْمِ اللّٰهِ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمٰنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیّاً ، أَوْ غَیْرَ تَقِیٍّ ، أَخَذْتُ بِاللّٰهِ السَّمِیعِ الْبَصِیرِ عَلَىٰ سَمْعِکَ وَبَصَرِکَ ، لَاسُلْطانَ لَکَ عَلَیَّ وَلَا عَلَىٰ سَمْعِی ، وَلَا عَلَىٰ بَصَرِی ، وَلَا عَلَىٰ شَعْرِی ، وَلَا عَلَىٰ بَشَرِی ، وَلَا عَلَىٰ لَحْمِی ، وَلَا عَلَىٰ دَمِی ، وَلَا عَلَىٰ مُخِّی ، وَلَا عَلَىٰ عَصَبِی ، وَلَا عَلَىٰ عِظامِی ، وَلَا عَلَىٰ مالِی ، وَلَا عَلَىٰ مَا رَزَقَنِی رَبِّی ، سَتَرْتُ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بِسِتْرِ النُّبُوَّةِ الَّذِی اسْتَتَرَ أَنْبِیاءُ اللّٰهِ بِهِ مِنْ سَطَواتِ الْجَبابِرَةِ وَالْفَراعِنَةِ، جَبْرَئِیلُ عَنْ یَمِینِی ، وَمِیکائِیلُ عَنْ یَسارِی ، وَ إِسْرافِیلُ عَنْ وَرائِی ، وَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ أَمامِی ، وَاللّٰهُ مُطَّلِعٌ عَلَیَّ ، یَمْنَعُکَ مِنِّی وَیَمْنَعُ الشَّیْطانَ مِنِّی . اللّٰهُمَّ لَا یَغْلِبُ جَهْلُهُ أَناتَکَ أَنْ یَسْتَفِزَّنِی وَیَسْتَخِفَّنِی . اللّٰهُمَّ إِلَیْکَ الْتَجَأْتُ ، اللّٰهُمَّ إِلَیْکَ الْتَجَأْتُ ، اللّٰهُمَّ إِلَیْکَ الْتَجَأْتُ[1].

به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی‌اش همیشگی است، به نام خدا، من از تو به خدای رحمن پناه می‌برم اگر پرهیزگار باشی، یا غیر پرهیزگار، بستم به خدا شنوای بینا، گوش و دیده‌ات را، تو را تسلّطی بر من نیست و نه بر گوشم و نه بر چشمم و نه بر مویم و نه بر پوستم و نه بر گوشتم و نه بر خونم و نه بر مُخم و نه بر عصبم و نه بر استخوانم و نه بر دارایی‌ام و نه بر آنچه پروردگارم نصیبم نموده، پوشاندم بین خود و بین تو را به پوشش نبوّت که پیامبران خود را به آن پوشاندند، از حملات گردنکشان و فرعون‌ها، جبرئیل از جانب راستم و میکائیل از چپم و اسرافیل از پشت سرم و محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) از پیش رویم، خدا آگاه بر من است، تو را از من باز می‌دارد، شیطان را از من باز می‌دارد، خدایا نادانی‌اش بر بردباری‌ات غلبه نمی‌کند تا آرامشم را برهم زند و سبکم شمارد، خدایا پناهنده به تو شدم، خدایا پناهنده به تو شدم، خدایا پناهنده به تو شدم.

حکایت عجیب حرز امام رضا(علیه‌السلام(:

برای این حرز حکایت عجیبی است که آن را ابوالصّلت هروی [چنین] روایت کرده: مولایم علی بن موسی‌الرضا(علیه‌السلام) روزی در منزلش نشسته بود، فرستاده مأمون بر او وارد شد و گفت: امیر تو را می‌طلبد.

امام برخاست و به من گفت: مأمون در این وقت مرا نمی‌طلبد مگر برای کاری سخت و به خدا نمی‌تواند به من آسیبی برساند، به خاطر این کلمات که از جدّم رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به من رسیده.

ابوالصّلت گفت: همراه امام نزد مأمون رفتم، چون نظر حضرت به مأمون افتاد، این حرز را تا آخر خواند. وقتی که حضرت برابر مأمون قرار گرفت، مأمون به‌جانب آن بزرگوار نگریست و گفت: ای ابوالحسن، دستور داده‌ام صد هزار درهم به حضرتت بدهند و هر حاجتی داری بنویس.

چون امام برگشت، مأمون نظر در قفای امام کرد و گفت: اراده کردم من و اراده کرده است خداوند و آنچه خداوند اراده کرده بهتر بوده.

 

[1] - شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 138، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق؛ ابن طاووس، علی بن موسی، مهج الدعوات و منهج العبادات، محقق، مصحح، کرمانی، ابوطالب، محرر، محمد حسن، ص 33، قم، دار الذخائر، چاپ اول، 1411ق.

هنگامی که آیه «وَ إنَّ جَهَنَّمَ لِمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ- دوزخ میعادگاه همگی ایشان است که هفت درب دارد و برای هر دربی سهم معینی از ایشان خواهد بود» (سوره حجر آیه 43 و 44.) نازل شد رسول خدا به صدای بلند گریست، و اصحاب او از گریه آن بزرگوار گریستند اما نمی دانستند جبرئیل چه بر او فرود آورده است، و (از هیبت پیامبر) هیچیک توان آنکه با او سخن بگویند نداشتند.

پیامبر (ص) چنان بود که چون فاطمه (علیهاالسلام) را می دید شادمان می شد، به همین جهت سلمان به خانه فاطمه (علیهاالسلام) رفت تا او را از قضیه آگاه سازد، و آن گرامی را دید که مقداری جو را آسیا می کند و می گوید: «وَ ما عِنْدَاللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی- آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است» (سوره قصص آیه 60 و سوره شوری آیه 36.) و عبایی پشمین بر تن دارد که دوازده جای آن با لیف خرما وصله شده است.

سلمان وضع پیامبر (ص) را و اینکه جبرئیل بر او چیزی فرود آورده است به فاطمه (علیهاالسلام) خبر داد و آن گرامی برخاست و همان عبای وصله دار را بر خود پیچید (و حرکت کرد)، سلمان (از مشاهده آن بسیار متأثر و اندوهمند شد و) گفت: دریغا، دختران کسری و قیصر ابریشم و حریر می پوشند و دختر محمّد (ص) عبایی پشمین برتن دارد که دوازده جای آن با لیف خرما وصله شده است!

فاطمه (علیهاالسلام) بر رسول خدا (ص) وارد شد و سلام کرد و عرض کرد: پدر جان، سلمان از لباس من تعجب کرده است، در حالی که سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث فرمود پنج سال است که من و علی (ع) از اثاث زندگی چیزی نداریم جز پوست گوسفندی که روزها روی آن به شترمان علوفه می دهیم و شبها بستر ما است و بالش ما از پوستی است که درون آن از لیف خرما پر شده است!

پیامبر فرمود: ای سلمان، دختر من از گروه پیشگامان و سبقت گرفتگان (به سوی خدا) است.

فاطمه (علیهاالسلام) عرض کرد: پدر فدای تو شوم چه چیزی موجب گریستن شما شد.

پیامبر (ص) از آیه ای که جبرئیل فرود آورد به او خبر داد، فاطمه (علیهاالسلام) چون آیه را شنید چنان گریست که بر زمین افتاد، و پیاپی می گفت: وای، وای بر کسی که در آتش دوزخ افتاد...


منبع: ریاحین الشریعه ج 1 ص 148- بیت الاحزان ص 28 و 29

 

پاکدامنی و حیای زینب (س )

یحیی مازنی روایت کرده است :

((مدتها در مدینه در خدمت حضرت علی (ع ) به سر بردم و خانه ام نزدیک خانه زینب (س ) دختر امیرالمؤ منین (ع ) بود . به خدا سوگند هیچ گاه چشمم به او نیفتاده صدایی از او به گوشم نرسید . به هنگامی که می خواست به زیارت جد بزرگوارش رسول خدا (ص ) برود ، شبانه از خانه بیرون می رفت ، در حالی که حسن (ع ) در سمت راست او و حسین (ع ) در سمت چپ او و امیرالمؤ منین (ع ) پیش رویش راه می رفتند . هنگامی که به قبر شریف رسول خدا (ص ) نزدیک می شد ، حضرت علی (ع ) جلو می رفت و نور چراغ را کم می کرد . یک بار امام حسن (ع ) از پدر بزرگوارش درباره این کار سؤ ال کرد ، حضرت فرمود : می ترسم کسی به خواهرت زینب نگاه کند .

شباهت زینب (س ) به پدر بزرگوار خود

مرحوم سید نورالدین جزایری (ره ) در مورد شباهت حضرت زینب (س ) به پدر بزرگوار خود چنین نوشته است :

غالبا کلیه پسر شباهت به پدر ، و دختر شباهت به مادر پیدا می کند ، به جز حضرت فاطمه زهرا(س ) : ((کانت مشیتها مشیه ابیها رسول الله و منطقها کمنطقه )) . و نیز حضرت زینب (س ) که ((منطقها کمنطق ابیها امیرالمؤ منین علیه السلام )) بود

زهد زینب (س )

زینب کبری (س ) اعلا درجه رضا و تسلیم را دارا و حایز بود . زنی که شوهرش بحرالجود ، عبدالله بن جعفر ، بود و خانه اش بعد از منزل خلفا و ملوک در درجه اول عظمت بود و ارباب حوایج همواره در آن بیت الشرف تجمع داشته و برای خدمت ، کمر بسته ، آماده و فرمانبردار بودند - با این حال برای کسب رضای خدا از همه آنها صرف نظر کرد و از مال و جاه و جلال دنیوی به کلی چشم پوشید . حتی از شوهر (البته ، با رضای او) و نیز از اولاد و خدم و حشم چشم پوشید و به کمک برادرش امام حسین (ع ) شتافت تا دین خدا را نصرت کند و برای جلب رضایت حق ، تن به اسارت داد ، تا آن که به مقامات عالیه نایل گردید

درجه محبت زینب به حسین (ع )

به نوشته بعضی مورخان ، درجه محبت زینب (س ) به امام حسین (ع ) به گونه ای بود که هر روز چند بار به دیدار حسین (ع ) می پرداخت ، سپس نماز می خواند . در روز عاشورا دو نوجوانش محمد و عون را نزد حسین (ع ) آورد و عرض کرد : ((جدم ابراهیم خلیل (ع ) از درگاه خدا قربانی را قبول فرمود ، تو نیز این قربانی را از من بپذیر ، اگر چنین نبود که جهاد و جنگ برای زنان روا نیست ، در هر لحظه هزار جان فدای جانان می کردم ، هر ساعت هزار شهادت را می طلبیدم .

نگاه به حسین (ع )

علامه جزایری در کتاب ((الخصائص الزینبیه )) می نویسد :

وقتی که حضرت زینب (س ) شیر خواه و در گهواره بود ، هر گاه برادرش حسین (ع ) از نظر او غایب می شد ، گریه می کرد و بی قراری می نمود . هنگامی که دیده اش به جمال دل آرای حسین (ع ) می افتاد ، خوشحال و خندان می شد . وقتی که بزرگ شد ، هنگام نماز قبل از اقامه ، نخست به چهره حسین (ع ) نگاه می کرد و بعد نماز می خواند.

عبادت زینب (س )

علامه شیخ شریف جواهری در کتاب ((مثیرالاحزان )) آورده که فاطمه دختر امام حسین (ع ) گوید : عمه زینب (س ) در آن شب (شب دهم محرم ) در محراب عبادتش ایستاده دعا می خواند و به خدا استغاثه می کرد ، آن شد دیدگان هیچ یک از ما به خواب نرفت و آه و ناله اش فرو ننشست . (

علاقه به نماز شب

حضرت زینب (س ) در عبادت نسخه مادر خود حضرت زهرا (س ) بود و در تمام شبها تهجد و و تلاوت قرآن را به جا می آورد .

و بعضی از صاحبان فضل گفته اند حضرت زینب (س ) برای رضای خدا در تمام تهجد و عبادت شب را ترک نکرد حتی شب یازدهم از ماه محرم .

همچنین از امام زین العابدین (ع ) نقل شده که دیدم در همان شب یازدهم محرم نماز را نشسته می خواند .

نماز شب در شب عاشورا

از فاطمه صغری ، دختر امام حسین (ع ) روایت شده که می فرمود :

((اما عمتی زینب فانها لم تزل قائمه فی تلک اللیله ، ای العاشره من المحرم فی محرابها))؛ عمه ام زینب در شب دهم محرم تا به صبح در محراب عبادتش به نماز ایستاده بود .

نماز نشسته

برخی از پژوهشگران روایت کرده اند که حضرت زین العابدین (ع ) فرمود : ((عمه ام زینب در تمام طول مسافرت از کوفه به شام نمازهای واجب و نوافلش را ایستاده می خواند و در یکی از منازل ، دیدم نشسته می خواند ، علت این کار را پرسیدم . پاسخ داد : به خاطر شدت گرسنگی و ضعف ، سه شبانه روز است که دیگر نمی توانم ایستاده نماز بخوانم (زیرا حضرت غذای خود را بین کودکان تقسیم می کرد) به خاطر اینکه دشمن به هر کدام از ما ، در شبانه روز فقط یک قرص نان می داد . ))

هر گاه انسان به دقت به حالات آن حضرت نگاه کند و توجه و انقطاع او را به خداوند متعال ببیند ، در عصمت آن حضرت تردیدی به خود راه نمی دهد و یقین می کند که آن حضرت از همان زنان پارسایی است که تمام حرکات و سکنات خود را وقف خداوند متعال نموده اند و از همین رهگذر به جایگاه رفیع و درجات بلندی که از درجات پیامبران و اوصیا حکایت می کند ، رسیده است.

التماس دعا از زینب (س )

حضرت امام حسین (ع ) در آخرین وداع خود با خواهرش زینب (س ) فرمود : ((خواهرم ! هنگام نماز شب ، مرا فراموش نکن )) .

پاسخ به مسائل دینی

از شیخ صدوق محمد بن بابویه روایت شده که زینب (س ) نایب خاص امام حسین (ع ) بود و مردم نیز در رابطه با مسائل حلال و حرام به آن حضرت مراجعه می کردند تا زمانی که امام زین العابدین (ع ) از بیماری شفا یافت .

سفارش پیامبر درباره زینب (س )

بعد از تولد زینب (س ) پیامبر (ص ) فرمود تا نوزاد را به نزدش بیاورند . آن گاه او را بوسید و در آغوش گرفت و نام او را زینب (س ) گذاشت و سپس فرمود : به شما سفارش می کنم ، و این سفارش مرا حاضران به غایبان برسانند ((این دختر را احترام کنند که همانند خدیجه کبری (س ) است )).

تجلیل علی (ع ) از زینب

زینب (س ) در مدت عمرش هفت بار مسافرت کرد . فقط سفر اول راحت و در کمال خوشی بود و آن وقتی بود که امیرالمؤ منین (ع ) از مدینه به قصد کوفه حرکت فرمود : زینب هم در رکاب پدرش بود .

علی (ع ) هم خیلی رعایت حال زینب (س ) را می کرد و از او تجلیل می فرمود ، نه از جهت اینکه که دخترش هست ، بلکه به اعتبار روحانیت و معنویت او بود ، مانند احترامی که پیغمبر (ص ) به زهرا (س ) می کرد .

سه وظیفه زینب (س )

از ویژگی های زینب (س ) در این انقلاب تاریخی و عظیم ، سه وظیفه مهم او است که با موفقیت کامل به پایان رساند . پس از شهادت امام حسین (ع ) زینب (س ) می دید بزرگترین وظیفه و مسئولیتش سه چیز است :

نخست ، از حجت خدا و امام وقت ، حضرت سجاد (ع ) حمایت کند و وی را از گزند دشمن حفظ نماید .

دوم ، پیام شهیدان را به همه جا برساند و راه آنها را دنبال کند؛ (که این مساءله از همه مهمتر بود) .

سوم ، طبق وصیت برادرش از خانواده های شهیدان و از کودکانی که پدران آنها به شهادت رسیده اند ، سرپرستی کرده و روحیه آنها را در سطحی عالی نگاه دارد(.

علاقه به امام حسین (ع )

محبت و دوستی زینب کبری (س ) به امام حسین (ع ) آن چنان بود که خواهرانش این گونه نبودند . گفته اند : این محبت و دوستی زینب (س ) از ایام و روزگار طفولیت و کودکی وی بوده ، به طوری که آرام نمی گرفت ، مگر در پهلوی امام حسین (ع ) و علیا حضرت فاطمه (س ) رسول خدا (ص ) را از آن آگاه ساخت . رسول خدا (ص ) گریه کرد و فاطمه (س ) را از مصایب و اندوه ها و گرفتاری زینب (س ) آگاه نمود .

احترام امام حسین (ع ) به زینب

در اخبار آمده که هر گاه حضرت زینب به دیدار برادرش امام حسین (ع ) می آمد ، حضرت به احترام او جلو پایش حرکت می کرد و سر پا می ایستاد و او را در جای خود می نشاند به راستی که این خود مقام عظیمی است که آن حضرت در نزد برادرش داشت ، همان گونه که او امین و امانتدار پدر ، نسبت به هدایای الهی بود .

بزرگداشت زینب (س )

علامه و مرد بسیار دانا سید جعفر ، از خویشاوندان بحرالعلوم طباطبایی ، در کتاب ((تحفه العالم )) چنین می نویسد :

((در جلالت قدر و بزرگی مقام و برتری شاءن و بزرگی حال و چگونگی او بس است آنچه در برخی از اخبار رسیده ، به اینکه زینب (س ) نزد امام حسین (ع ) در آمد و آن حضرت قرآن می خواند ، پس حضرت (چون دید زینب آمد) قرآن را بر زمین نهاد و برای اجلال و تعظیم و بزرگ داشتن او بر پای ایستاد . ))[1]

 

[1] - کتاب ، 200 داستان از فضایل مصایب و کرامات حضرت زینب علیهاالسلام عباس عزیزی، قم نشر سلسله 1378

یکی از شیوه های جلوگیری از جرم، احسان قبل از وقوع خطاست.برادر اگر از حال برادر خبر یابد و او را در مشکلات یاری دهد، امکان ندارد به فکر جرم بیفتند.

 گاهی عدم مواسات و احسان ما، عزیزانمان را دچار مشکل می کند.

به این قضیه توجه کنیم:

ابوجعفر محمد بن عیسی می‌گوید: یک بار در مسجد زبید واقع در بازار شهر سامرا جوانی را مشاهده کردم که می‌گفتند هاشمی و از فرزندان موسی بن عیسی است.

 من مشغول نماز شدم وقتی سلام نماز را دادم همان جوان هاشمی رو به من کرد و گفت:

 آیا تو اهل قم هستی یا ساکن رازی می‌باشی؟

گفتم: من قمی هستم ولی هم اکنون در کوفه در جوار مسجد امیرالمؤمنین علیه‌السلام زندگی می‌کنم.

او به من گفت: آیا خانه موسی بن عیسی را در کوفه می‌شناسی؟

گفتم: آری. گفت: من پسر او هستم.

گفت: پدرم برادرانی دارد و برادر بزرگتر مال فراوانی جمع کرده و برادر کوچکتر محروم از مال دنیا است، یک روز برادر کوچکتر به خانه برادر بزرگتر رفته و ششصد دینار از او به سرقت برده است.

برادر بزرگتر می‌گفت که به محضر امام حسن عسکری مشرف می‌شوم و از آن حضرت می‌خواهم که با برادر کوچکترم از روی مهر و لطف صحبت کند شاید مال مرا به من برگرداند زیرا آن امام بزرگوار بیان و کلام شیرینی دارد می‌تواند روی او اثر بگذرد.

ولی هنگام سحر منصرف شدم از اینکه به خدمت امام حسن عسکری علیه‌السلام برسم و گفتم که به سراغ «أسباس ترکی» هم صحبت جناب سلطان می‌روم و شکایتم را به او می‌رسانم!

برادر بزرگتر می‌گوید: همینکه بر أسباس ترکی وارد شدم دیدم که مشغول قماربازی است به کناری نشستم و انتظار کشیدم تا بازیش تمام شود که ناگاه پیام‌آور امام حسن عسکری علیه‌السلام به نزد من آمد و گفت:دعوت مولایت را اجابت کن.

از جا برخاستم و همراه پیام‌آور به محضر امام علیه‌السلام مشرف شدم.

 امام علیه‌السلام فرمود: چه شد که اول شب از ما حاجتی داشتی و در هنگام سحر رأیت عوض شد؟!

 برخیز و برو که آنچه را برادرت از مالت برده برایت آورده و درباره‌ی او شک نکن و با او به نیکی رفتار کن و مقداری هم به او عطا بنما و اگر بناداری چیزی به او ندهی او را به نزد ما راهنمایی کن تا ما به او کمک کنیم.

 وقتی از خدمت امام علیه‌السلام مرخص شدم غلام خویش را ملاقات کردم که خبر از آوردن کیسه پولهایم داد.[1]

 

نکته:

  1. قبل از وقوع جرمی نیکی کنیم.
  2. در دادخواهی پیش کسانی برویم که مؤمن باشند نه فاسق.
  3. امام معصوم علیه السلام مهربانترین فرد روی زمین است و با آگاهی های ویژه ای که دارد از شیعیان خود حمایت کرده و از آنها دفاع می کند.

[1] - کمال الدین، ج 2، ص 194.

اشاره

ابومحمد علیه السلام عابدترین مردم بود و در برخوردهای اجتماعی، با دوست و دشمن با اخلاق پسندیده برخورد می کرد. وی این خصایل نفسانی را از جدش پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله به ارث برده بود. در فصل دوم به برخی ویژگی های اخلاقی و فردی ایشان که او را از مردم زمان خویش ممتاز ساخته بود، اشاره می شود.

عبادت و نماز

امام عسکری علیه السلام عابدترین شخص عصر خود بود. بیشتر از همگان فرمانبردار دستورات خداوند بود و شب هایش را به نماز و تلاوت قرآن و عبادت خدا می گذراند.

«محمد شاکری» می گوید: امام علیه السلام در محراب عبادت می نشست و سجده می کرد. من می خوابیدم و بیدار می شدم، او هنوز در حال سجده بود[1].

هیبت و شکوه

امام عسکری علیه السلام اخلاقی نیکو و پسندیده و هیبت و شکوه خاصّی داشت. «احمد بن عبیدالله بن خاقان»، وزیر دربار معتمد عباسی، که از دشمنان سرسخت علویان بود و در بدنام کردن آنان می کوشید در این باره می گوید:

در سرّمن رأی _ سامراء _ هیچ کس از علویان را همچون حسن بن علی بن محمد بن الرضا علیه السلام نه دیدم و نه شناختم. در وقار و سکوت و عفاف و بزرگواری و کرم  میان خاندانش و نیز نزد سلطان و تمامی بنی هاشم همتایی چون او ندیدم. بنی هاشم او را بر سال خوردگان و توانگران خویش مقدم می دارند. درباره او از کسی از بنی هاشم و فرماندهان و دبیران و داوران و فقیهان و دیگر مردمان تحقیق نکردم جز آنکه او را در نزد آنان، در غایت شکوه و ابهّت و جایگاهی والا و گفتاری نکو یافتم و دیدم که وی را بر خاندان و مشایخش و دیگران مقدّم می شمارند و دوست و دشمن از او تمجید می کنند[2].

سخاوت و بخشش

نگاه خاندان رسالت به مسائل مادی و زندگی دنیایی به گونه ای بود که بتوانند با خشنودی پروردگار، مشکلات مردم را حل کنند. بنابراین در موارد رضایت پروردگار از مصرف دارایی و ثروت خود دریغ نمی کردند. برای نمونه دو مورد از بذل و بخشش های امام عسکری علیه السلام را یادآور می شویم:

1. شخصی به نام «محمد بن علی عباسی» می گوید: در سر راه عبور امام عسکری علیه السلام به او عرض حاجت کردم. همین که امام از وضع زندگی من آگاهی یافت، به پیشکار مخصوص خود فرمود: هر چه داری به او بده! او صد دینار طلا با خود همراه داشت که به من بخشید[3].

2. «ابویوسف» _ شاعر متوکل عباسی _ روایت کرده است: پسری برایم زاده شد در حالی که تنگ دست بودم. به عده ای یادداشت نوشتم و از آنان کمک خواستم. با ناامیدی بازگشتم. بر گرد خانه امام حسن عسکری علیه السلام یک دور چرخ زدم و به سوی در رفتم که ناگهان ابوحمزه که کیسه ای سیاه در دست داشت، بیرون آمد. درون کیسه چهارصد درهم بود. او گفت:

سرورم می گوید: این مبلغ را برای نوزادت خرج کن که خداوند در او برای تو برکت قرار دهد[4].

زهد و پارسایی

کامل بن ابراهیم می گوید: به منظور پرسش سؤالی خدمت امام عسکری علیه السلام رفتم. همین که به حضور ایشان مشرف شدم، دیدم آن بزرگوار لباس های سفید و بسیار عالی پوشیده است. با خود گفتم: این آقا که ولیّ و حجت خداست، لباس های بسیار نیکو می پوشد، آن گاه به ما دستور می دهد تا با برادران دینی خود مواسات و از پوشیدن این گونه لباس ها خودداری کنیم؟!

ناگاه دیدم آن برگزیده خدا با تبسّم آستین ها را بالا زد و ساق دست خود را برهنه کرد. وقتی نگریستم، دیدم وی لباس بسیار خشن و زبری زیر لباس های خود پوشیده است. آن گاه فرمودند: به خدا سوگند! این لباس زبر و خشن را برای خدا و این لباس نیکو را برای شما پوشیده ام[5].


[1] - دلائل الامامه، ص 227.

[2] - هدایت گران راه نور، ج 2، ص 336.

[3] - زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، ص 21.

[4] - هدایت گران راه نور، ج 2، ص 343.

[5] - ستارگان درخشان، ج 13.

 [عیون أخبار الرضا علیه السلام] جَعْفَرُ بْنُ نُعَیْمِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ:

ما رَأَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام جَفَا أَحَداً بِکَلَامِهِ قَطُّ وَ مَا رَأَیْتُ قَطَعَ عَلَی أَحَدٍ کَلَامَهُ حَتَّی یَفْرُغَ مِنْهُ وَ مَا رَدَّ أَحَداً عَنْ حَاجَةٍ یَقْدِرُ عَلَیْهَا وَ لَا مَدَّ رِجْلَیْهِ بَیْنَ یَدَیْ جَلِیسٍ لَهُ قَطُّ وَ لَا اتَّکَأَ بَیْنَ یَدَیْ جَلِیسٍ لَهُ قَطُّ وَ لَا رَأَیْتُهُ شَتَمَ أَحَداً مِنْ مَوَالِیهِ وَ مَمَالِیکِهِ قَطُّ وَ لَا رَأَیْتُهُ تَفَلَ قَطُّ وَ لَا رَأَیْتُهُ یُقَهْقِهُ فِی ضَحِکِهِ قَطُّ بَلْ کَانَ ضَحِکُهُ التَّبَسُّمَ وَ کَانَ إِذَا خَلَا وَ نُصِبَتْ مَائِدَتُهُ أَجْلَسَ مَعَهُ عَلَی مَائِدَتِهِ مَمَالِیکَهُ حَتَّی الْبَوَّابِ وَ السَّائِسِ وَ کَانَ علیه السلام قَلِیلَ النَّوْمِ بِاللَّیْلِ کَثِیرَ السَّهَرِ یُحْیِی أَکْثَرَ لَیَالِیهِ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَی الصُّبْحِ وَ کَانَ کَثِیرَ الصِّیَامِ فَلَا یَفُوتُهُ صِیَامُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فِی الشَّهْرِ وَ یَقُولُ ذَلِکَ صَوْمُ الدَّهْرِ وَ کَانَ علیه السلام کَثِیرَ الْمَعْرُوفِ وَ الصَّدَقَةِ فِی السِّرِّ وَ أَکْثَرُ ذَلِکَ یَکُونُ مِنْهُ فِی اللَّیَالِی الْمُظْلِمَةِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ رَأَی مِثْلَهُ فِی فَضْلِهِ فَلَا تُصَدِّقُوهُ [1] .

 

ترجمه:

عیون اخبارالرضا: ابراهیم بن عباس می‌گوید:

  1. هرگز ندیدم حضرت رضا علیه السّلام با سخن خود کسی را برنجاند
  2. و هرگز ندیدم سخن کسی را قطع کند تا او صحبت خود را تمام می‌کرد
  3.  و هرگز محتاجی را که قدرت رفع حاجتش را داشت، رد نکرد.
  4.  هرگز پاهای خود را مقابل کسی که نشسته بود دراز نمی کرد
  5. و در مقابل کسی که نشسته بود، تکیه نمی کرد
  6.  و هرگز غلامان خود را ناسزا نمی گفت
  7.  و ندیدم که آب دهان به زمین بیندازد،
  8.  و هرگز در موقع خنده قهقهه نمی زد، بلکه خنده آن جناب تبسم بود.
  9. در خلوت سفره اش را که می‌گستردند،
  10.  غلامان خود و حتی دربان‌ها و مهتر چهارپایان را بر سفره خویش می‌نشاند.
  11.  شب‌ها کم می‌خوابید و بسیار بیدار بود.
  12.  بیشتر شب‌ها از ابتدای شب تا صبح، شب زنده دار بود.
  13.  بسیار روزه می‌گرفت.
  14.  روزه سه روز در ماه از او فوت نمی شد و می‌فرمود: این سه روز، روزه تمام عمر است.
  15. بسیار کار خیر می‌کرد
  16.  و در پنهانی صدقه می‌داد. بیشتر در شب‌های تاریک چنین کاری را می‌کرد.
  17.  هر کس بگوید که چون او کسی را از نظر مقام و شخصیت دیده است، باور نکنید.

- [1]عیون اخبار الرضا علیه‌السلام،ج ۲ ص ۱۸۴.

روایت اول:

ابوحمزه ثمالی از حضرت امام محمدباقر(علیهالسلام) نقل می‌کند که فرمود:

چون هنگام وفات حضرت علی بن الحسین(علیهماالسلام) فرا رسید، من را به سینه خود چسبانید و فرمود:

پسرم، تو را به چیزی وصیت میکنم که پدرم به هنگام وفاتش به من وصیت کرد. او فرمود:

 از ظلم به کسی که علیه تو یاری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز.

روایت دوم:

از حضرت ابی الحسن(علیهالسلام) نقل شده است که امام سجاد(علیهالسلام) در هنگام وفات بیهوش شد. سپس چشمان خود را گشود و سوره واقعه و فتح را قرائت کرد و بعد گفت:

حمد خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همه‌ی بهشت را به ما بخشید و ما در هر جای بهشت که بخواهیم برای خود منزل اختیار می‌کنیم.

از ظلم به کسی که علیه تو یاری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز.

سپس آیه 74 سوره زمر را تلاوت کرد: "پس چه خوب است اجر عاملین" و از دنیا رفت.

روایت سوم:

و در روایت دیگری آمده است:

امام زین العابدین(علیهالسلام) پیش از وفات لحظهای به هوش آمد و پارچهای را که رویش بود کنار زد و فرمود:

قبر مرا حفر کنید تا به زمین سفت برسید. بعد پارچه را روی صورتش کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.[1]

 

[1] - بحارالانوار، ‌ج 46، ص 152، حدیث 16 (به نقل از اصول کافی ) و ص 147.